همایش گفتگوهای فرهنگیـتمدنی ایران و چین
نویسنده:
دکتر احمدعلی حیدری
عضو انجمن فلسفۀ میانفرهنگی ایران - هیئتعلمی گروه فلسفۀ دانشگاه علامه طباطبائی
تهران: دانشگاه علامه طباطبایی، دانشکدۀ ادبیات فارسی و زبانهای خارجی
7 آبانماه1396/ 29اکتبر2017
گروههای آموزشی: فلسفه، زبان چینی، تاریخ، انجمن فلسفۀ میانفرهنگی ایران و انجمن کنفوسیوس چین
روابط فرهنگیِ دو تمدن کهن ایران و چین، از تاریخی دیرینه برخوردار است. ردپای سرزمین چین و فرهنگ آن در افسانه های ایرانی پیداست. به گواهیِ گزارشها، رویدادنامهها، سفرنامهها و مکتوبات مورخان چینی و ایرانی، به بیش از 2500 سال گذشته بر میگردد. این روابط در ادوار مختلف تاریخی، قبل و بعد از اسلام به صورتی نسبتاً پایدار و صلحآمیز برقرار بوده است. هرچند به زعم کثیری از پژوهشگران، سرآغاز روابط ایران و چین، جاده ابریشم و داد و ستدهای تجاری و روابط بازرگانی بوده؛ اما اینک تردیدی وجود ندارد که رهآوردِ این تعاملات اقتصادی، تأثیر و تأثرات فرهنگی، مبادلات علمی، هنری و دینی بین دو کشور بوده است. به طور رسمی از دورة اشکانیان این روابط ثبتِ تاریخی شده (مهرداد دوم) و از آن پس ادامه یافته و در دورة مغول چشمگیر بوده است. بر اساس اسناد و مدارکِ باقیمانده از سیاحان، دریانوردان و بازرگانان، آثار این روابط را میتوان در مسیر جادة ابریشم یافت؛ تأثیرات متقابل فرهنگی، هنری و ادبیِ ایرانیان و چینیها و حتی ورود مذاهب مختلف ایرانی اعم از زرتشتی، مانوی، نسطوری، بودائی و اسلام به چین از جمله این شواهد است.
شاید بتوان گفت که از منظر جغرافیای تاریخی، ایران به عنوان گذرگاه چینیان به دنیای غرب بوده است. با ورود اسلام به ایران و گسترش متصرفات مسلمانان ایران و چین دارای مرز مشترک شدند و بدینسان دین اسلام نیز به چین راه یافت. با روی کار آمدن سلسلة سونگ در چین که به نوعی آزادی و تساهل مذهبی را روا می داشت ایرانیان مسلمانی که از ستم امویان و عباسیان به جان آمده بودند به چین مهاجرت کردند. در عصر مغولان ایران و چین جزئی از متصرفات مهم آنها محسوب می شدند و با استقرار قوبیلای قاآن در چین، روابط نزدیکی بین دو سرزمین برقرار شد تا جایی که در تاریخ نقاشی ایران نقطه عطفی پدید آمد. در دوره تیموریان سمرقند مرکز ارتباط اقتصادی، هنری و سیاسی دو سرزمین بود. با ادامه ارتباطات در عصر صفویان شاهد آن هستیم که علیاکبر نامی در سفر به چین، سفرنامهای را با نام ختاینامه مینویسد. شکلگیری سلسلة منچوها، دورانی از قطع روابط بین دو سرزمین را با خود به همراه داشت تا آنجا که این وضعیت تا سال 1321 ادامه داشت.
تحولات سیاسی و اجتماعی سدههای اخیر در چین شرایط فرهنگی این کشور را تا حدودی تغییر داده و با براندازی دودمان چینگ به رهبری ون یات سن (Sun Yat-sen) و انقلاب سال ۱۹۱۱ و تأسیس جمهوری چین در سال 1912، و به دنبال حاکمیت کمونیسم و اصلاحات مائو و انقلاب فرهنگی چین، بازاندیشیهای فرهنگیِ مختلفی در این کشور صورت گرفته اما بنمایههای ارزشیِ تمدن و سنّتهای چینی همچنان حفظ شده است. شواهد حاکی از آن است که رو در روییِ تمدن چینی با مدرنیته، تجربهای نسبتاً موفق تلقی میشود. در دوره مدرن، دستاوردهای جالبتوجه چین در عرصههای فرهنگی و اقتصادی همواره این پرسش را مطرح ساخته است که بر مبنای چه نگرش و چه تجربیاتی این تحولات رقم خورده است و چگونه یک فرهنگ باستانی و متکی بر حکمتِ پیشینیان در آمیزة مدرنیته و سنت کامروا بوده است. طبیعی است که تحلیل تجربیاتی از این دست برای سرزمین ما که سابقة مناسباتش با چین قدمتی درخور توجه دارد رهگشا و الهامبخش است و میتوان به خوبی تصور کرد که در شرایط جدید نیز این قوه و زمینه برای درک متقابل و بررسی زمینههای مشارکت در عرصههای فرهنگی و تمدنی موجود است و در این میان اهتمام به سابقة روابط و بازتعریف آن بسیار ضروری و لازم است.
در دهههای اخیر، و به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران، روابط فرهنگی و علمی بین ایران و چین، رشد چشمگیری داشته و تأسیس مراکز تحقیقاتی چینشناسی و ایرانشناسی، برگزاری همایش هایی توسط سازمانها و بنیادهایی نظیر آکادمی علوم اجتماعی چین و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی ایران و تبادل دانشجویان ایرانی و چینی به دانشگاههای دو کشور، زمینههای هماندیشی و تفاهم فرهنگی و اجتماعی بین دو کشور را ارتقا بخشیده است. ایرانشناسی و توجه به زبان و ادب فارسی در چین از جایگاه والایی برخوردار است و در این کشور ایران شناسان برجستهای وجود دارند.
چین در سالهای اخیر نشان داده است که میتواند میان گذشتة خود و مقتضیات نو در عصر مدرن و پسامدرن توافقی قابل تأمل ایجاد کند. پارهای از موفقیتهای چین در حوزههای اقتصادی و کوشش برای مفاهمة فرهنگی (از رهگذر تشکیل انجمنهایی نظیر کنفوسیوس) نشانههایی از اهمیت بسیار چین برای گفتگوهای فرهنگی متقابل است. این همایش مترصد است چنین زمینههایی را فراهم کند. مضامین مشترک قابل توجه در این زمینه، از قبیل علم الاساطیر، هنر، شعر و ادب و برخی آیین های دینی و آموزههای عرفانی که از علایق مورد اقبال دو کشور محسوب میشود، میتواند در نیل بدین مقصود ما را یاری کند. .بدون تردید کشور چین با برخورداری از سابقه و با پیشینة مناسبات فرهنگی و تمدنی با ایران و اسلام میتواند در جریان مبادلات فرهنگی و علمی در عصر جدید مبدأ الهامبخشی برای سرزمین ما گردد و متقابلاً از بسترهای حکمی و معرفتی این خطه منتفع گردد. انشاءالله.
محورهای همایش گفتگوهای فرهنگی-تمدنی ایران و چین
الف) پیشینة تاریخی
1 – روابط ایران و چین قبل از اسلام (اشکانی و ساسانی)
2 – روابط ایران و چین در دورة اسلامی
3 – تأثیر حمله مغول بر روابط ایران و چین
4 – روابط ایران و چین در دوره مدرن
ب) ابعاد فرهنگی:
5 ـ پیشینة روابط فرهنگی ایران و چین
6 – مناسبات فرهنگی ایران و چین در قالب ادیان و مذاهب
7 – تأثیر فرهنگی جادة ابریشم
8 – فرهنگ اسلامی در چین و نقش ایرانیان
9 – نقش ایرانیان در ترجمه و انتقال دانش از هند به چین
ج) دین و اخلاق
10 – بنیادهای تفکر ایرانی و چینی
11 ـ اسطورهشناسی تطبیقیِ ایران و چین
12 – فلسفة اسلامی و حکمت چینی
13 – عرفان اسلامی و اندیشههای دائویی
14 – اخلاق عملی و آموزههای کنفوسیوسی
15 – اصول اخلاقیِ مشترک ایران و چین
16 – همگراییِ محور اخلاقی در چین و محور دینی در ایران
17 – معرفی ایرانیان از ادیان بودایی، نسطوری، زرتشتی، مانوی و اسلام در سرزمین چین
د) ادبیّات، هنر و ابعاد زیباشناختی
1۸ -زمینههای هنری در روابط فرهنگی ایران و چین
19 -نقش نقاشی و تصویرگریِ ایرانی در ترویج سه دین مانوی، بودایی و نسطوری
20 – تأثیر زبان و ادبیّات سُغدی در توسعة روابط ایران و چین
ه) افقهای آینده
21 – مناسبات ناظر به آیندة ایران و چین در عرصههای سیاسی و اقتصادی
22 – بازخوانیِ محورهای مشترک دو تمدن ایران و چین
23 – ایجاد زمینههایِ فهم میان فرهنگی از طریق تقویت ارزشها و آموزههای مشترک
24 – مواجهة با مدرنیته و راههای برونرفت از سیطرة غرب
25 – فراهم کردن بسترهای فرهنگیِ مشترک برای گفتگو از طریق انجمنهای علمی و مراکز دانشگاهی
ه) منبعشناسی
26 -بررسی اسناد و مدارک کهن (متون دینی، سفرنامهها، نامهها، اسناد حقوقی، سکهنوشتهها و سنگنبشتهها)
27 – شناساییِ مراکز ایرانشناسی در چین
28 – معرفی ایرانشناسان چینی و چینشناسان ایرانی
سخنرانی دکتر محمدرضا بهشتی
بسم الله الرحمن الرحیم
بسیار خوش وقت هستم از این که توفیق پیدا میکنم در این جلسه ی پایانی این همایش دو روزه حضور پیدا کنم و این اقدام را طلیعه و سر اغاز یک کار مشترک طولانیتری امیدوارم قرار بگیرد، بین همکاران ما در چین و دوستانی که در تهران در دانشگاه علامه طباطبایی و در انجمن فلسفه میان فرهنگی تلاش کردند تا این همایش را برگزار کنند. من تا ان جا که توانستم مقالات ارائه شده در این همایش را بررسی کنم، به نظرم رسید که این مقالات در سه سطح مطرح شده است.
بخش عمده و سطح اول مقالات، مقالاتی است که تلاش شده در ان به میراث فرهنگی چین و ایران به عنوان دو تمدن بزرگ چند هزار ساله پرداخته شود. جالب این بود که این مقالات به مقاطع مختلف تاریخ فرهنگ ایرانی هم بر میگشت. اشاراتی که به دوره ی پیش از اسلام دوره ی اشکانی دوره ی ساسانی و بعد هم به دوره ی پس از اسلام را داشتیم که از این جهت جالب بود و نشان می داد که این میراث چه گستره ای را در بر میگیرد.
پرداختن به این مباحث از یک جهت بسیار ارزشمند است و ان به واسطه این است که یک اگاهی و وقوفی را نسبت به این داد و ستد های فکری، فرهنگی و تمدنی ایجاد میکند؛ هم در در میان علاقهمندان به این موضوع در ایران و هم به علاقهمندان به این موضوع در چین.
گستره ی موضوعاتی که در این مقالات، در این سطح مطرح شده بود نشان میدهد که نیاز به تمرکز بیشتری برای احیای این میراث و ایجاد یک اگاهی و وقوف نسبت به این میراث لازم است و هنوز کارهای فراوانی در این سطح بحث در پیش است.گامهای اول است و امیدواریم که این گام ها بتواند سر اغازی برای تحقیقات بیشتر و تلاش های بیشتر در این زمینه باشد.
سطح دوم بحث که تعداد مقالات اندکتری نسبت به ان روی اورده بودند و هنوز جای کار فراوان وجود دارد، نوعی مطالعات مقایسهای_ تطبیقی است؛ یعنی ما بتوانیم موضوعات واحدی را تعریف کنیم و در اثار و منابع فرهنگ چین و فرهنگ ایران جست و جو کنیم و در ان جا بتوانیم نسبت به این موضوع واحد کارهایی که صورت گرفته و تلاشهایی که برای فهم این موضوع در دو فرهنگ صورت گرفته را بیابیم و ارزیابی کنیم.
نقاط اشتراک و نقاط افتراق در بررسی در این سطح که مطالعات تطبیقی_مقایسهای است برای ما برجسته تر خواهد شد و همانطور که نقاط اشتراک برای ما با ارزش اند و نشان میدهند که ما چه زمینه های فکری مشترکی و چه طرز نگرش های مشترکی نسبت به این موضوعات میتوانیم پیدا کنیم، در عین حال نقاط تمایز و تفاوت هم معلوم خواهد شد و نسبت به خودمان و اندیشه ی خودمان و اندیشه دیگری که با ان در طرف گفت و گو هستیم ما یک اگاهی و وقوفی پیدا خواهیم کرد.
این نه تنها در جهت شناخت طرف مقابل گفت و گو است بلکه در جهت شناسایی خودمان هم نقش بسیار مؤثری دارد. پس سطح دوم بحث سطحی است که در ان به نحوی موضوعات واحدی تعیین میشود و اگر بخواهد ادامه پیدا کند این تماس و ای نحوه همکاری که وجود دارد میتواند برای بار های اینده چه در ایران چه در چین حول و حوش موضوعات واحدی باشد که این موضوعات قبلا اعلام شده، کار های قبلی در این زمینه انجام گرفته و مطالعات تطبیقی و مقایسه ای انجام میگیرد و این مطالعات هم بیشتر در این جهت است که وقوف پیدا کنیم که در (اگر به زبان تمثیلی سخن بگوییم) مختصات و محور مختصات فکری هر کدام از این فرهنگ ها ان موضوع از جانب فرهنگ دیگری مطرح شده کجا جای دارد و جایگاه این در محور مختصات فکری هر فرهنگی بتواند معلوم بشود و این گام دوم و سطح دوم بحث است.
در یک سطح سومی که به نظر میرسد کم تر مقالات به سمت ان روی اورده و ان شاءالله اگر بتوان در برگزاری همایش های اینده مد نظر قرار بگیرد، این جا فراتر از اصل احیای میراث و داد و ستدهای گذشته است و فراتر از این که ما جایگاه یک موضوع را در محور مختصات فکری هر کدام از این فرهنگ ها بتوانیم شناسایی کنیم و از این طریق نقاط مشترک و نقاط تفاوت را بیابیم که هر دو لازم است برای اینکه بتوانیم یه یک فهم بهتری نایل شویم به نظر میرسد که در این سطح قدم های مهمی باید هنوز برداشته شود.
سطح سوم فراتر از این هاست و همان طور که عرض کردم این سطح کم تر به ان پرداخته شده و ان این است که با وقوف نسبت به ان چه که این فرهنگ یا ان فرهنگ، فرهنگ ایرانی یا فرهنگ چینی درباره ی موضوعاتی می اندیشد ما مباحث و مسایل انسان کنونی در جهان کنونی، ان هم فارق از این که لزوما انسان چینی یا انسان ایرانی_اسلامی بخواهد باشد ما این موضوعاتی را که مبتلا به همه ی انسان ها در جوامع کنونی ماست از جمله انسان هایی که در جوامع ما دارند زندگی می کنند، این ها را شناسایی کنیم و این دفعه مجال بدهیم این شناختی که پیدا کردیم در افق هر فرهنگی بتواند مطرح شود و با مطرح شدن این در افق هر یک از این فرهنگها زمینهی اندیشیدن هر فرهنگ دیگر در قبال موضوعاتی که ممکن است یا جوانبی از موضوع که ممکن است طرح نشده باشد یا در افق فکری فرهنگ دیگر و فکر فلسفی و فکر جهان نگرانه ی فرهنگ دیگر خودش را عرضه نکرده باشد، این بتواند موضوع قرار بگیرد. دریچه های جدیدی را ممکن است باز کند. توجه ما را به سمت هایی بتواند راهبری کند که مبدا برای اندیشیدن های نو در هر کدام از فرهنگ ها بشود.
هم افزایی واقعی اندیشه ای ما فکر میکنم هنگامی اغاز میشود که خودمان را بتوانیم از سطح اول و سطح دوم به سطح سوم برسانیم.
مسلم است که رسیدن به چنین نقطهای کارهای زیادی را می طلبد و تلاشهایی را میخواهد که در هر سه سطح از جانب کسانی که امادگی دارند یا خودشان را مهیا میکنند و اماده میکنند برای اینکه ورود پیدا کنند به این سطح ها، تلاش های زیادی باید صورت بگیرد.
به گمان من این مرحله سوم که ما به عنوان انجمن فلسفه ی میان فرهنگی طبعا توجهمان بیشتر متمرکز این لایه سوم هست و میدانم که بدون اینکه دو لایهی قبل در ان اتفاق خوبی انجام گرفته باشد نمی تواند محقق شود یا به شکل ضعیف تری میتواند مطرح شود، توجه ما بیشتر به سمت این لایه سوم است و امیدوارم که درجلسات بعدی که برگزار خواهد شد با توجه به هر سه لایه به خصوص این لایه سوم مجالی پیش اید که هم افزایی فکری حقیقی بین این دو جانبی که وارد یک گفت و گوی فکری_فرهنگی شدند بتواند برقرار شود.
از اینکه دوستان همت کردند و همین مقدمات این مسیر را با دشواری هایی که یقینا داشته سعی کردند هموار کنند بسیار سپاس گذارم و امیدوارم همه ی ما از جمله این بنده هم در یک گوشه ای قدمی بتوانیم در این جهت برداریم که اهداف این همایش را و مسیری که این همایش ها در اینده طی خواهد کرد بتوانیم در ان به نحو فعالی مشارکت کنیم.
از این که دوستان حوصله کردند و این مطالب مختصر بنده را که قرار بود در این چند دقیقه کوتاه عرضه بشود گوش دادند تشکر میکنم هم چنین از حضور کسانی که در این همایش مقاله ارائه کردند و یا مقالاتشان را فرستادند برای اینکه در مجموعهی نوشته های این همایش منتشر بشود و هم چنین همه ی حضاری که با علاقهمندی این موضوعات را دنبال کردند تشکر میکنم و امید وارم که سر اغاز بسیار خوبی برای قدم های بعد به اینده باشد.