گفتگو میان نحلۀ فکری کنفوسیوس و فلسفۀ اسلامی

معرفی سخنران:

پروفسور ون هی مینگ مطالعات دکتری خودشان را در فلسفة تطبیقی دانشگاه «هاوایی»[1]  به اتمام رسانده و اکنون هم مطالعات دوران پسادکتری را در دانشگاه پکن گذراندند و در مدرسة فلسفه دانشگاه «رنمین»[2] چین استاد تمام هستند. او برنامه‌های خاص دیگری هم در عرصه و حوزة فلسفه تدریس می‌کنند. هم‌چنین  عضو انجمن فلسفة ایالات متحده و انجمن مطالعات فلسفی آمریکایی‌ـ‌چینی و نیز انجمن بین‌المللی فلسفة چینی است. ایشان کتاب‌هایی هم به زبان‌های انگلیسی و چینی منتشر کردند که عبارت اند از: پراگماتیسم کنفوسیوسی به مثابه هنر کنار هم قرار دادن تجربة شخصی و جهان.[3]

 

[1] Hawaii

[2] Renmin

[3] Confucian Pragmatism as the Art of Contextualizing Personal Experience and
World

پروفسور ون هی مینگ: این باعث افتخار من است که بتوانم یک سخنرانی در مورد فلسفۀ کنفوسیوس و اسلام برای دپارتمان فلسفه داشته باشم. قبل از شروع سخنرانی‌ام می‌خواهم از دو تن از همکارانم تشکر کنم: «پرفسور یانگ»[1] و دیگری «پروفسور وان»[2] که غایب است. پروفسور وان دانشیار در دانشکدۀ فلسفه در دانشگاه «رنمین» چین هستند و یک استاد واقعی در زمینۀ فلسفۀ اسلامی هستند. من بیشتر تخصصم روی کنفوسیوس است. برای من این موضوع بیشتر چینی است.

با کیهان‌شناسی[3] کنفوسیوسی آغاز می‌کنم که از «تای‌جی»[4] و «کی»[5] شروع می‌شود که به عنوان اصطلاح کیهان شناختی از «یین یانگ»[6] و «کی‌ین کون»[7] است بعد به «لی»[8] یا اصل مبدا (اصل هستی) (Pattern principle) می‌رسیم و «چِنگ یی»[9] به معنای قلب، ذهن، اندیشه و احساس که اصل دیگر است و نهایتاً به «یی»[10] به معنای قصد و نیت می‌رسیم که اصول سازنده بین این دو سنت هستند. این‌هایی که می‌بینید در آنچه که الان داریم در سلسلۀ «تانگ»[11] است که تقریباً از لحاظ زمانی با امپراطوری عرب هم زمان هست. ما سه سلسلۀ «سونگ»[12]، «یوآن»[13] و «مینگ»[14] داریم و بعد از آن ما به سه فیلسوف می‌پردازیم. من سعی می‌کنم که سخنان این فیلسوف‌ها را و قرابتشان با فلسفۀ اسلامی بازگو کنم. همچنین که می‌دانید من بیشتر فیلسوف هستم و سعی می‌کنم در تفسیرهایم صبغۀ فلسفی داشته باشد.‌

با یک دانش کلی آغاز کنیم: شما می‌دانید که حضرت محمد انسان‌ها را تشویق به یادگیری دانش می‌کند که به دنبالش بروند‌، حتی اگر آن دانش در چین باشد. وقتی امپراطوری عرب در دورۀ تاریخی قدرتمند خودش قرار داشت‌، امپراطوری چین هم به همین شکل قدرتمند بود و بعد از آن‌، این دو تمدن وارد یک دیالوگ طولانی مدت با یک‌دیگر شدند. در قرن هفتم میلادی شاهدیم که خلیفه عثمان کسی را به چین برای آغاز دیالوگ اعزام کرد و بعد از آن شاهدیم که این دو امپراطوری عرب و چینی نزدیک چهل‌ـ‌چهل و یک میسیونر به سمت سرزمین‌های خود روان کردند و این ارتباطات زبانی‌، تجاری و سیاسی بین این دو امپراطوری گسترده و وسیع گردید. در سلسلۀ «یوآن» بود که چین تحت سلطۀ مغول‌ها درآمد و یک اقلیتی را تشکیل دادند. در این سلسله‌، یک دریانوردی بود که به این کشور‌ها ارسال شد و از طریق جنوب آسیا به این کشورها سفر کرد. در این زمان بود که متخصصان (یا دانشمندان) چینی شروع به مطالعۀ حدیث و فقه در اسلام کردند. درمیان آن‌ها به چهارنفر شاخص و برجسته برمی‌خورد می‌کنیم که من با تمرکز بر روی سه نفر (وانگ دایو، مافوجو، ماجو) می‌خواهم راجع به داستان خلقت و آفرینش صحبت کنم که ممکن است در زمان‌های مدرن به صورت «پیشوا» قلمداد بشوند. در این‌جا با عمدۀ بحث آغاز می‌کنیم.

عنوان ما سه جهت عمده برای رویکرد تطبیقیمان دارد؛ سوال نخست: چگونه بتوانیم واحد یا یکتای حقیقی را بشناسیم و فهم کنیم و سوال دوم: چگونه این واحد یکتا یا یگانه‌، مظهر خلقت و آفرینش می‌شود؟ و چگونه این واحد یگانه یا یکتا «ووجی»[15] و «تای‌جی» را آشکار می‌کند؟ «ووجی» به معنای بی‌شکلی و حالت معنوی و‌ «تای‌جی» به معنای غایت یا نهایت بزرگ‌، نهایت کبیر، غایت حقیقی و غایت واحد است. فرضاً گوشۀ صف را می‌گوییم نهایت است: یعنی نقطۀ پایانی‌، نقطۀ نهایی. ما در کتاب تغییرات[16] می‌گوییم که خلقت از «تای‌جی» یا از نقطۀ غایی شروع می‌شود. در سنت چینی بیشتر بحث می‌شود که چگونه «تای‌جی»‌، خلقت عالم را رقم زده است. برخی می‌گویند که قبل از «تای‌جی» ما باید چیزی نظیر «اووجی» داشته باشیم. تفاوت میان «تای‌جی» و «ووجی»  این است که «تای‌جی» دقیقاً یک جای ملموس و انضمامی است و «ووجی»  قبل از آن است و فهمیدن «ووجی» مشکل بزرگی است که حداقل دو تفسیر نیاز دارد: یکی از راه‌های فهم و درک «وو»[17] که به معنای چیزی که قبل از خلقت است تعبیر می‌شود و تفسیر دوم این است که «ووجی» دریچه‌ای بر فهم و درک «تای‌جی» است. برای مثال آغاز خلقت کیهان بسیار مهیب و سهمگین بوده و همه چیز مثل «یو وو»درهم و درکار هست. ممکن است «ووجی» را به این بفهمیم که به ماده یا یک جسم خاصی تعبیر کنیم یا اینکه «ووجی» اصلاً جسم یک چیز خاصی نیست. قبل از «ووجی» ما صحبت می‌کردیم که چگونه آن واحد یگانه و یکتا [18]به جسم بشر و به چیزهای دیگر و مخلوقات دیگر بدل می‌شود.

سوال حضار: ببخشید آیا ما می‌توانیم لا به شرط مقسمی و لا به شرط قسمی تشبیه کنیم؟

دکتر سیلمان حشمت: از لحاظ تطبیقی بله در واقع همان است که به مرتبۀ احدیت بر می‌گردد؛ ولی بگذارید صحبتشان را بکنند.

دکتر حاجی قاسمی: من ترجمۀ تحت الفظی می‌کنم که ممکن است معادل‌های فلسفی داشته باشد مثل «the TRUE ONE» که معنای آن راستی حقیقی می‌شود که ممکن است در فلسفه، معادلی داشته باشد. من ترجمۀ تحت اللفظی می‌کنم با آن فهم فلسفی که در پرسش و پاسخ‌ها خواهد بود آشکارتر می‌شود.

 اولین فیلسوف «وانگ دایو»[19] هست که درمورد یکتا بودن خداوند می‌گوید که لاوجود‌، صمد و یگانه است‌، همتا ندارد‌، بی شریک است‌، بری از هرگونه شی، اندازه‌ای و هرگونه حرکتی هست.

فیلسوف دیگری به نام «ما جو»[20] سعی می‌کند اندیشۀ اسلامی را به فلسفۀ کنفوسیوس ادغام کند و نکتۀ اصلی آن این است که خدای حقیقی، تصویری ندارد. خدای یگانه همه چیز را می‌آفریند ولی خود از هرگونه صفاتی مثل رنگ و تغییر بری است. او دارای ذات و صفات ذاتی است.

فیلسوف سوم «لیو جی»[21] درمورد خداوند صحبت می‌کند که شکل و تصویری ندارد و دوباره به صفاتی نظیر اینکه همتا و انبازی ندارد و چیزی قابل مقایسه با خداوند نیست اشاره می‌کند.

 اکنون به بخش دوم می‌رویم: قسمت اول درمورد نوع سخن یا چگونگی سخن گفتن فلاسفه دربارۀ خداوند بود. از نظر من آنچه‌که می‌خواهم الان راجع به آن صحبت کنم و درکش می‌کنم این است که چگونه در مورد خلقت می‌توان صحبت کرد؟ آن‌ها از «چی‌ین»[22] به معنای آشکارگی‌، ابراز‌ و پیدایی استفاده می‌کنند و معمولاً فهم این مطالب به کمک «تای‌جی» و «ووجی» میسر است و همۀ آن‌ها از برخی منابع نظری از «سونگ» استفاده می‌کنند. ایشان یک بیان شکوه‌مندی در مورد توضیح تبیین «ووجی» دارد. اولین گزاره در مورد «ووجی» و سپس در مورد «تای‌جی» هست‌ که فیلسوف‌ها درک‌های مختلفی در مورد این جمله نخست دارند. هم‌چنان که توضیح دادم برخی از فیلسوف‌ها سعی می‌کنند که «ووجی» و «تای‌جی» را در‌هم و کنار هم بگذارند؛ برخی نظرشان در این است که این دو از هم جدا هستند. از نظر من فیلسوف‌های اسلامی در دورۀ سلسله «مینگ» در رویکرد دوم نظر داشتند که این دو در هم تنیده است و ایدۀ دیگر این است که در پیوست همدیگر قرار می‌گیرند و در تداوم همدیگر می‌آیند. «وانگ دایو» به عنوان یک فیلسوف دیگر باور دارد که «ووجی» خودش را برای «تای‌جی» آشکار می‌کند و «تای‌جی» می‌تواند جسم باشد و هرآنچه را که در اولی وجود ندارد و بی‌شکل است، «تای‌جی» به صورت شکل می‌گیرد‌، اندازه می‌گیرد و در قالب جسمانی در‌می‌آید. بعد از مرحلۀ «ووجی» ــ وقتی از «تای‌جی» صحبت کردیم که شکل تجسم به خودش می‌گیرد ــ دربارۀ جسم و عملکرد جسم صحبت کردیم که این دو در مرحلۀ بعدی باعث بروز خصایص جسمانی می‌شود و این عبارت بسیار اهمیت دارد اگر بخواهیم به آغاز آفرینش و آغاز کیهان نظر کنیم.

 چگونه کثرت پدید می‌آید؟

این جا صحبت می‌کند که آن وجود معنوی بی‌شکل[23]، در را به سوی هستی باز می‌کند و هستی آغاز می‌شود و از طریق «تای‌جی» است که ما با موجودات کثیر و دنیای متکثر مواجه می‌شویم. از نظر من خدای واحد (حقیقی) در پیوستگی با «وو جو» و «تی جی» قرار دارد.

«ما جو» تفکر مشابه‌ای را دارد: ایشان از استعاره برای برخی از واژگان استفاده می‌کند که به صورت استعاری به درخت، میوه و پیوستگی ترجمه می‌شود و همه آن‌ها ــ متفق القول ــ  در پیوستگیِ میان واحد حقیقی «وو جو» و «تی جی» معترف هستند.

در مورد دوم که دربارۀ حالت «متعالی»[24] درونی صحبت می‌کنیم: شکل‌، طبیعت‌، تقدیر‌، اصل و مبدا و خدای واحد (حقیقی) همه در کنار هم‌اند. در مرحلۀ آخر می‌گوییم که پیوستگی آسمان‌ها یا هماهنگی میان آسمان و زمین.

براساس تقسیم قبل‌ ــ با توجه به موضوع پیوستگی که در ابتدا میان جستار واحد حقیقی گفتند ــ می‌توانیم بگوییم که در این‌جا، خلق از عدم مد نظر نیست و بیشتر، خلق از موقعیت است؛ ما می‌توانیم بگوییم میان قدیم و جدید هست یا به خلق جدید باور دارد. به نظر من این جدلی که میان خلق از عدم و خلق مادۀ قدیم هست، فلسفۀ اسلامی خلق از خلقت جدید را باور دارد و فلسفۀ جدید، خلق از عدم یا پیوستگی. خلق از عدم برای فلسفۀ اسلامی هست.

(توضیح دکتر حاجی قاسمی): ایشان تفسیر خودشان را ارائه می‌دهند و می‌گویند می‌توانیم بعداً در مورد آن باهم بحث کنیم.

 نکتۀ بعدی در مورد واحد و کثرت بحث می‌کنیم که چگونه واحد به کثیر بدل می‌شود. می‌گوید اصل اول این است که خدای واقعی شکل و حجم و اندازۀ خاصی ندارد و از طریق فیضان و صدور است که دگرگونی در این خلقت رخ می‌دهد و دومین، بروز واحد حقیقی یا راستین هست. در این‌جا واحد عددی[25] و حقیقی داریم که در مقابل هم قرار می‌گیرند. خدای واحد و خدای عددی را داریم که شماره یک بود. ممکن است که بعدها به کثیر تبدیل بشود یا کثرت از آن اعتبار بشود. واحد عددی‌، مستقل از هستی و بیرون از واحد حقیقی نیست. خدای عددی خودش را به صورت ذات و جوهر آشکار می‌کند. واحد جوهری، مستقل از هستی و بیرون از واحد عددی و واحد ذاتی مستقل از هستی نیست. «ما فوچو»[26] فیلسوف دیگری هم از واژه بروز یا مظهر استفاده کرده است.

در قسمت سوم دربارۀ انسان صحبت می‌کنم. معمولاً از پیوستگی لاحوت و ناسوت (یا لاحوت و انسان‌ها) آغاز می‌کنند. در این‌جا عبارتی از قرآن هست که باتوجه به این آیه می‌توانیم بگوییم وجود کامل (یا موجود کامل) انسان است و انسان خلیفۀ خداوند بر روی زمین است.

 فیلسوف دیگری در سلسلۀ «آیین هستی» می‌گوید که انسان معنوی‌ترین مخلوق بر روی زمین است. «وانگ دایو» می‌گوید که انسان تنها موجودی است که می‌تواند قرابت با خداوند داشته باشد و این انسان است که مهم‌ترین در برابر موجودات کثیر و دیگر مخلوقات است. آن‌ها بر زن و شوهر به عنوان آغاز دنیای انسانی تاکید می‌کنند. «ما جو» به عنوان یک فیلسوف تاکید دارد که انسان خلق شد تا اینکه حاکم بر عالم باشد. «ما فوچو» به وحدت و هماهنگی میان انسان و طبیعت اصرار دارد. «لی چو» باور دارد که انسان از یک چیز پدید نیامد بلکه بعد از ارتباط میان «یین چی»[27] و «یانگ چی»[28] پدید آمد که مورد مشابه‌اش در قرآن بین مذکر و مونث هست و «لیو سی» در مورد  پیوستگی نسل بشر و آدم و حضرت آدم و حوا صحبت می‌کند. «ابن عربی»[29] تاکید دارد که انسان تداوم خداوند است و بین انسان و خداوند هیچ انقطاعی وجود ندارد. ایشان هم‌چنین باور دارد که انسان خودش‌، مظهرِ خودمظهر یا مظهر خودش هست. «لیپ سو» باور دارد که در کل میان انسان و طبیعت هیچ گسستی وجود ندارد.

 اکنون در مورد قواعد اخلاقی (یا ثوابت پنچ‌گانۀ اخلاقی) صحبت می‌کنیم که پدران باید نزاکت یا شرایط مناسب اخلاقی داشته باشند‌، مادران باید عشق بورزند‌، برادران بزرگ‌تر باید دوست باشند‌، برادران کوچک‌تر باید نزاکت را رعایت کنند‌، فرزندان پسر و فرزندان دختر نیز باید رعایت حرمت خانوادگی را داشته باشند. همین قواعدی که گفته شد در قرآن هم اشاره شده است. این قواعد پنچ‌گانه آغاز کثرت یا عالم کثیر هستند‌، در ابتدا ما زن و شوهر داریم و سپس سلسله مراتب می‌آید‌؛ در خانه این سلسله مراتب بدل به پدر و پسران می‌شود و در حاکمیت و دولت این سلسله مراتب، تبدیل به حاکم و محکوم می‌شود. بعد از این سلسله مراتب بالا و پایین، ما اعضای برابر و برابری را داریم. وقتی این موارد برابر از یک والدین هستند برادر خوانده می‌شوند؛ وقتی این اعضای برابر از والدین دیگر باشند، دوست خوانده می‌شوند. این‌ها پنج قاعدۀ اخلاقی را تکمیل می‌کنند و در شرحی را بر کتاب تغییرات و هم‌چنین ادامه اشعار شش‌خطی می‌آیند. در حالت کلی‌، در ابتدا آسمان و زمین و بعد موجودات کثیر‌، مذکر و ماده‌، شوهر و زن‌، فرزندانِ پسر‌، حاکم و محکوم؛ وقتی شما حاکم و محکوم را داشته باشید، به طبع نظام سلسله مراتبی را دارید. پس از آن است که ما مرتبت بالا و مرتبت پایین را داریم که آغاز می‌شود و شکل می‌گیرد و مسیر صحیح و درست میان همسر و شوهر باید تداوم داشته باشد

دکتر سلیمان حشمت: ببینید بین حاکم و وزیر است. مانند این است که فرزندان حق نظارت دارند و به این معنا مشابه هستند و وزیر هستند بعد حاکم‌اند و در واقع وزرا؛ هم در خانواده و هم در سطح حکومت.

 ادامۀ سخنرانی پروفسور ون خی مینگ: و در مرحلۀ آخر هم می‌خواهم در مورد آن اهتمام دائمی و همیشگی که در مورد اهداف خداوند هست، تاکید کنم. «وانگ دایو» عنوان می‌کند که اولین مسئلۀ مهم‌، عقاید و مقاصد هستند. وقتی می‌گوییم عقیده یعنی باید معطوف به خداوند باشد. فیلسوف دیگر باور دارد که این آرا و عقاید و این نیات بسیار برای عمل یا کارکرد درست اهمیت دارد. در مورد آیین کنفوسیوس و تعالیم کبیرش حرف می‌زنیم؛ در مورد تصحیح عقاید ذهنی، تحقق بخشیدن به اهداف و مقاصد و تربیت و توامان پرورش جسم و روح حرف می‌زند.

دوباره به متخصص کنفوسیوس به نام «جوم یونگ» برمی‌گردیم. این‌جا تفاوت میان مقاصد عملی و آنچه که شفاهاً گفته می‌شود، بروز می‌کند و به زبان می‌آید، حرف و سخن است؛ ولی وقتی درمورد ذهن صحبت می‌کنیم قصد و مقاصد‌، کمتر بروز بیرونی دارد؛ پس وقتی به زبان می‌آید بروز بیرونی دارد. قبل از آن که ایده یا‌ عقیده آشکار بشود، حیث التفاتی دارید که آن را بارز کنید نشان بدهید که بعد از آن درمورد مقاصد، ما تاکید داشتیم‌، مشابه‌اش را در دائویسم داریم. تاکید دارد که زیاد بیش از حد معمول دنبال معرفت نباش که معرفت و دانش زیاد می‌تواند خطرناک باشد.

دکتر حسینی: دانش واقعی از درون می‌آید نه از بیرون؛ شما هر چه در بیرون بگردید آن را نمی‌یابید؛ دانش در درون  است و بیرون نرو! و دائو دِ جینگ این را می‌گوید

ادامۀ سخنرانی پروفسور ون خی مینگ: در بودیسم چینی ما در مورد «مراتب سوترا»[30] بحث می‌کنیم‌، در مورد تمرکز ما راجع به این صحبت می‌کنیم که از دنیای مادی و مادیات بَری باش. به دنبال تمرکز در یک نوع خلا و تهی‌شدگی از هرچیزی (چه مادی چه غیرمادی) ‌هستند‌. انزوا‌ و نوعی گوشه‌گیری را تبلیغ می‌کنند. همه این‌ها تلخیصی از کتاب تغییرات و کتاب قرآن است و فکر می‌کنم این عبارات و مطالبی که گفته شد برای هردو تمدن بزرگ بسیار اهمیت دارد و امکان برقراری این دیالوگ وجود دارد.

 کیهان‌شناسی کتاب تغییرات، مبتنی بر وابستگی میان آسمان‌ها و زمین و انسان‌هاست، وحدت سوژه و ابژه و هم‌چنین یک کیهان منتظم هماهنگ در کتاب تغییرات با دائوی آسمان‌ها مخاطب ما قرار می‌گیرد در حالی‌که تغییر می‌کند، هم‌چنان بی‌تغییر می‌ماند. براساس کیهان‌شناسی فلسفۀ اسلامی، خداوند حاکم عالم است و عالم و زمین متعلق به خداوند هستند. از منظر معرفت‌شناسی‌، رویکرد معرفت‌شناسی کتاب تغییرات پذیرای کثرت و گونه‌گونی و هم‌چنین تفکر اسلامی هم این تفاوت‌های قومی و زبانی‌، نژادی و باوری مبتنی بر طبیعت و انسان را پذیرا است. از منظر فلسفۀ حیات[31] (فلسفه در باب زندگی‌) انسان و تشویق می‌کند که سخت‌کوشی پیشه کنند و دائوی آسمان‌ها را فهم کنند تا راهنمای زندگیشان باشد که هم‌چنین در قرآن داریم که لفظ اسلام در قرآن به معنای صلح و متابعت است و در نمازهای روزانه مسلمانان لفظ صلح و به زبان می‌آورند و سلام‌های پر از صلح و همبستگی‌شان را به یکدیگر نثار می‌کنند. کتاب تغییرات در مسیر و شیوۀ زندگی ما تاکید بر روی هم‌دوستی‌، صلح‌، بشریت‌ دارد و انسان‌ها را فرامی‌خواند که زندگیِ‌ توام با هماهنگی داشته باشند که منظور، هماهنگی بین انسان و طبیعت است. نگرش خلاق اسلام، زندگی آرام انسانی، جامع، کلی و فراگیر که معادل همان هم‌دوستی کنفوسیوسی است. حضرت محمد همواره از انسان‌ها خواسته که در صلح باشند که به نظر من این تطبیق می‌تواند بین کتاب تغییرات در کنفوسیوس باشد و بتواند یک دیالوگ برقرار کند با همان تلقی صلح‌خواهانه اسلام به علت اینکه صلح برای مردم ضروری است تا بتوانند زندگی توام با خلاقیت داشته باشند. کتاب تغییرات در مورد آفرینش‌ (یعنی تحقق افکار و آرزوها) باور دارد که تحقق عقاید من در پیوستگی با طبیعت قرار دارد. دقیقاً نظیر آن انسان کبیر‌ و بزرگ که در پیوستگی با طبیعت قرار دارد؛ و هم‌چنین قرآن می‌گوید که تحقق اهداف و نیات انسان با توجه و تمرکز به خداوند و پیروی از واحد حقیقی میسر است‌ و به این دلیل که من در این مورد این عنوان (یعنی تحقق بخشیدن به امیال) را انتخاب کردم و من ذیل همین عنوان از شما می‌خواهم که بیایید افکارتان را کنار هم بگذاریم تا بتوانیم پلی میان این دو تمدن بزرگ برقرار کنیم

پرسش و پاسخ

دکتر حسینی: ما یک متنی (دائو‌ ده جینگ) داریم که می‌گوید دائو که همان حقیقت است؛ دائو یک را آفرید، یک دو را آفرید، دو سه را به وجود آورد و سه همه چیز را در جهان. این دائو ــ که قبل‌تر از این هم به آن اشاره شد ــ همان حقیقت واحد است که آمد یک را آفرید؛ یک چیست؟ دائو می‌گوید: این، یک را تولید کرد بعد این دو سه را آفرید. دا یک را‌ آفرید، دا آن حقیقت (این یک‌)، ما یک چیزی داریم شاید این را همه دیدید که به آن می‌گویند «تای‌جی». «تای‌جی» تشکیل شد و «این جی» در زبان چینی به معنای قطب هم هست؛ دو قطب extreme (بی نهایت) از یک چیزی: «یین» و «یانگ». در اول یک چیزی بوده که قطب نداشته‌، (undifferentiated) یعنی تکه نشده و بی تمایز بوده که این را چه چیزی خلق کرده است؟ دائو (حقیقت واحد جهان) و بعد دائو چه چیزی را ایجاد کرده است؟ خودش متمایز شده است به «یین» و «یانگ»‌، («تای‌جی») که چه چیزی را ایجاد کرده است؟ سنگ‌، شن‌، آسمان،‌ انسان‌ و زمین. سه عامل ایجاد جهان و این سه چیز همه چیز (جهان) را. در کتاب دائو دِ جینگ باید بیشتر دنبال این گشت. ما یک گفته‌ای داریم ــ فکر کنم در دائو دِ جینگ ــ می‌گوید: آسمان بزرگ است، زمین بزرگ است و انسان حکیم نیز بزرگ است؛ یعنی رتبۀ بزرگی انسان حکیم عظمتش را بر آسمان و زمین (ــــ)‌؛ منتهی منظور از آسمان، خداوند نیست خود چیزی مشتق از این (مرحلۀ دوم) است و این (مرحلۀ دوم) هم از این (مرحله اول) و این (مرحلۀ اول) ساده است بگویم واقعی.

ترجمه جواب پروفسور ون خی مینگ: قبلش گفتند که تخصصی راجع به این موضوع ندارند.

من جواد حسینی 25سال در چین تحصیل و در سفارت بودم‌، علاقۀ شخصیم به فلسفه است و چند سالی بر روی آن کار کردم.

پروفسور ون خی مینگ: قبلاً گفتم من راجع به این‌ها را تحقیق زیادی نکردم؛ استاد «یانگ» هستند که درمورد این مسائل تخصص دارند. ایشان کتاب‌های زیادی در این‌باره نوشتند من فکر می‌کنم که باید نظرات ایشان و در این مورد داشته باشیم.

دکتر یانگ توضیحاتی به دکتر حسینی به زبان انگلیسی می‌دهند

دکتر اکبرزاده: این دو مقایسه‌ای که می‌کنند درواقع «ووجی» را معادل  احدیت می‌گویند؟

گوینده نامعلوم: نه این فقط در نظر یک translation (ترجمه) می‌شود.

دکتر اکبرزاده: می‌دانم خیلی متفاوت است؛ فقط می‌خواهم ببینم معادل‌هایی که می‌گویند…
دکتر حسینی: «ووجی» و مادۀ یگانه اولی جهان قبل از تقسیمش به تقسیم شدنش است.

دکتر اکبرزاده: واقعا ماده است؟

دکتر حسینی: اگر به آن ماده بگویید نمی‌توانید تعریفش کنید. در فیزیک کوانتوم، zero point field داریم که یعنی میدان نقطۀ صفر که از ذهن ــ که مادۀ اولیۀ جهان است ــ تشکیل شده است.

دکتر اکبرزاده: پس ما تسامحاً ماده می گوییم ؟

دکتر حسینی: بله الان وجود خود ماده مورد علامت سوال قرار گرفته که ماده ذهن است؛ اما دائو چه هست؟ برای اینکه فلسفۀ چینی را بفهمیم باید به دائو دِ جینگ مراجعه کرد و بعد ای چینگ و بعد به کتاب کنفوسیوس. دائو در اولین جملۀ chapter (قسمت) اول‌  دائو دِ جینگ‌ می‌گوید: دائویی که بشود آن را توصیف کرد، دائوی واقعی نیست؛ یعنی اصلاً فراتر از توصیف است. دائو چیست؟ دائو فراتر از توصیف است؛ شما خداوند را می‌خواهید توصیف کنید و بگویید خدا چیست، نمی‌شود؛ بنابراین فلسفۀ چین از آن به بعد را گرفته و از آن به قبل را می‌گوید که نمی‌دانیم و توضیحی راجع به آن نیست. توصیفی هم راجع به آن صورت نگرفته است و این تلاشی بوده تا فلاسفۀ مسلمان چین احدیتی که ــ پروفسور ون خی مینگ اشاره کردند ــ برابر دائو بگیرند و اینکه دائو یا آن احدیت، یک حیطۀ خلقت اولیه را ایجاد کرد که از آن به دو انرژی مثبت و منفی‌، بالا و پایین قسمت شد؛ چون هرچیزی در طبیعت و طب چینی: بالا و پایین،‌ پشت و رو‌، زن و مرد‌، تاریک و روشن هم داریم. این دوقطبی را ایجاد کرد و این دو قطبی، سه عامل مهم آسمان‌، زمین و انسان را به وجود آورد و ترکیب و تعامل این‌ها باهم همه چیز را آفرید.

یکی از حضار: چیزی شبیه واجب الوجود است

دکتر حسینی: این اساس فلسفه چین است.

دکتر اکبرزاده: «ووجی» واجب‎‌الوجود است یا دائو؟ «ووجی» صادر اول می شود که یکی از اساتید تایید می‌کنند اما می‌گوید پایۀ آن متفاوت است

دکتر سلیمان سیلمان حشمت: لطفاً بپرسید که آن‌هایی که مسلمان بودند، منابعشان با چی بوده است؟ یعنی از عالم اسلام (بقیه عالم اسلام) چه کسانی را می‌شناختند؟ مثلاً آیا ابن سینا و ابن عربی را می‌شناختند؟ یعنی همین‌ها که اسم بردم از قرن هفدهم به بعد شناخته شده هستند…

دکتر حسینی: یعنی source (منبع) این‌ها چه بود.

پروفسور ون خی مینگ: این سوال بزرگی است من زیاد راجع به آن تحقیق نکردم.

دکتر یانگ توضیحاتی به دکتر حسینی به زبان انگلیسی دربارۀ شناخته شدن فیلسوفان اسلامی در چین می‌گویند.

دکتر اکبرزاده: این پیوستگی هم که می‌گفتید پیوستگی طولی است؟ یعنی تمام کائنات به هم پیوستن از دائو به بعد یعنی پیوستگی‌ای که وجود دارد، پیوستگی واحدی وجود دارد بین مثلاً لاهوت و ناسوت‌، بین لاحوت و انسان بین آسمان‌ها و زمین، این پیوستگی طولی است؟

جواب پروفسور ون خی مینگ: فکرمی‌کنم من از جانب خودم در این مسئله وارد شدم و روی این مسئله تاکید داشتم. من سعی کردم بگویم که در اعتقاد این فلاسفه از «واحد حقیقی» به بعد، انسان همه در یک پیوستگی…

دکتر اکبرزاده: درواقع می‌خواهند بگویند یک ‌هارمونی وجود دارد؟

جواب پروفسور ون خی‌ مینگ: به نظرشان متخصصین ممکن است عقاید مختلفی راجع به این مسئله داشته باشند.

دکتر یانگ توضیحاتی به دکتر حسینی به زبان انگلیسی دربارۀ پیوستگی طولی می‌گویند.

دکتر حسینی: این سوال شما از این‌جا برمی‌خیزد که چون دیدگاه فلسفی ما‌ ــ دوستان موافق‌اند‌ ــ با غرب خیلی شبیه است که دیدگاه خطی به جهان داریم؛ یعنی ما همیشه می‌گوبیم تاریخ از یک جا شروع شده‌، از یک جاهایی عبور کرده‌، یک جا هم تمام می‌شود؛ بنابراین ما همیشه به دنبال آغاز و نهایت بودیم؛ اما در فلسفۀ شرقی ــ که base، فلسفۀ چینی بوده است ــ این یک دایره است که دائم درحال‌ تکرار است: یعنی نه آغازی دارد نه پایانی. دیدگاه فلسفی، خطی نیست بلکه دیدگاه دایره‌وار است حتی یک چیزی دارند «وو جی وی فن» هرچیزی که به اوجش برسد‌، به ضد خودش تبدیل می‌شود. در «تای‌جی تو» هم داریم‌: این انرژی منفی‌، وقتی به اوجش برسد‌، به انرژی مثبت تبدیل می‌شود‌، بعد به انرژی منفی تبدیل می‌شود و این دائم تکرار می‌شود. یعنی ما در فلسفۀ شرقی‌ ــ در فلسفۀ برگرفته از این ــ یک تفاوت اساسی بین دیدگاه فلسفی ما و فلسفۀ شرقی هست که ما به ثنویت مانع الجمع معتقدیم و شرقی‌ها به ثنویت لازم الجمع. به چه معنا است؟

دکتر یانگ و دکتر حسینی به زبان چینی وارد دیالوگ می‌شوند.

دو تمدن در قدیم بود که به دنیا ذهنیت ثنویتی داده است؛ می‌دانید ثنویت غرب برگرفته از دین مانی است که از طریق سنت آگوستین، به دین مسیحیت و کلیسا رفته است. ما ایرانیان یک ثنویت داریم که سیاه و سفید‌، یزدان و اهریمن و غیره است؛ ثنویتی که ما به آن معتقدیم مانع الجمع است؛ یعنی سیاه با سفید جمع نمی‌شود‌، یزدان با اهریمن جمع نمی‌شود…

دکتر حوران اکبرزاده: پس می‌توانیم بگوییم ایرانی است، چون اسلامی نیست…

دکتر حسینی: دیدگاه اسلامی نیست؟

دکتر اکبرزاده: نه نیست.

دکتر حسینی: حالا منظور دیدگاه اسلامی و بعد غربی را می‌گویم اما در ثنویت شرقی لازم الجمع‌ و مکمل هم‌اند و هیچ کدام بدون آن دیگری معنایی ندارد؛ بنابراین یک نسبی‌گرایی کلی بر‌ ثنویتحاکم است؛ یعنی بد و خوب نسبت به چه چیزی دارند؟ به سیاه و سفید به بالا و پایین؛ حتی در دائو دِ جینگ هم داریم که می‌گوید: بدی از آنجایی پیدا شد که مردم خوب‌ها و خوبی‌ها را ستودند وگرنه به تنهایی بدی معنی ندارد. یک نسبی‌گرایی کلی در ذهن شرقی حاکم می‌شود. الان این صحبتی که شما فرمودید: آیا قطع‌، تکه‌ای مرحله‌ای هست یا نه،‌ در این‌جا معنا پیدا می‌کند که ما جهانی را فرض کنیم از یک نقطه شروع می‌شود ازA، B ، C و D عبور می‌کند و به یک جایی درنهایت ختم می‌شود؛ تفکر شرقی این طور است. تفکر شرقی می‌گوید که این دائم می‌چرخد و حتی یک جملۀ معروف دیگر هم در یی چینگ است: هر چیزی به اوج خود برسد به‌ ضد خود تبدیل می‌شود‌؛ از اصول طب سنتی چینی هم هست: خیلی تب کنید به عرق می‌شینید؛ برای همین چینی‌ها روی حفظ ‌هارمونی و بالانس (یعنی «جوم یوم») تاکید دارند؛ «جوم» در زبان چینی به معنای کامل و میزان بودن است و بسیاری این کلمه را سرزمین وسطی ترجمه می‌کنند که اشتباه است. حتی در لهجه‌های محلی چینی می‌خواهند بپرسند حالتان خوب‌ است؟ می‌گویند «جوم» یا «جومگی» هستی؟؛ چین یعنی سرزمینی که معتقد به طریقتِ بالانس و‌ هارمونی هستند. این ‌هم همین طور؛ اهمیت اصلی هرچیزی در آن، در حفظ ‌هارمونی هست؛ بنابراین دائم در حال ادامه است.

دکتر ون خی مینگ به انگلیسی توضیحاتی می‌دهند و دکتر حسینی به فارسی ترجمه می‌کنند: می‌گویند من با صحبت‌های شما موافقم که اکثر قریب به اتفاق‌، فیلسوف‌های چینی‌، دقیقاً همین طور است و معتقدند که قدم به قدم و مرحله به مرحله این خلقت اتفاق نمی‌اوفتد و همین طور به صورت دایره‌وار یا دائم و الی بی‌نهایت درحال ادامه است…

دکتر سلیمان حشمت: یعنی به خصوص در آیین ذن این بحث‌ مطرح شده است…

 دکتر حسینی: در آیین ذن تاکیدی بر بودیسم و دائویسم است که دائویسم  base آن کتاب جوئی[32] (کتاب تغییرات) است که از اصول او «یین» و «یانگ»‌، «ووجی» و «تای‌جی» است.

 دکتر اکبرزاده:‌ ببخشید من فقط یک توضیحی می‌خواهم برای آقای پرفسور ون خی مینگ و ایشان خانمپروفسور یانگ از این جهت بدم که من مدرس حکمت متعالیه ملاصدرا هستم؛ در تفکر صدرا‌، نظام ما خطی نیست بلکه نظام ما دایره‌ای‌ است؛ یعنی از مراتب بالای وجود (مراتب شدت وجود) شروع می‌شود و  به مرتبۀ اخص و اعلی می‌آید؛ بعد وقتی به مرتبۀ ادنی می‌رسد، دو قطبی می‌شود. دقیقاً قضیه این است که خیر و شر باهم‌اند‌، نور و ظلمت باهم‌اند؛ یعنی موجودات تزاحمِ و اصطحکاک با هم دارند؛ ولی این اقتضا، فقط در عالم ماده است؛ یعنی درجایی که زمین، عالم ناسوت است نه لاهوت؛ هرچه از لاحوت به سمت ناسوت در قوس نزول می‌آید، خست وجودی، دو نوعِ وجودی پیدا می‌کند که به ماده می‌رسد، تظاهم و  اصطحکاک است‌،

دکتر حسینی: آن وقت دوباره از پایین به سمت بالا می‌رود…

دکتر اکبرزاده: دوباره انا لله و انا الیه راجعون؛ و چون الله همیشه فیاضِ علی الاطلاق است‌،  همیشه این فیض هست. یعنی ما هیچ وقت نقطۀ پایانِ وجود نداریم. در فلسفۀ ملاصدرایی به این صورت بیان می‌شود. این دو قطبی از ابتدا شروع نمی‌شود‌، هرچه مرتبه به سمت پایین می‌آید، نقص شروع می‌شود (یعنی از کمال به نقض) و بعد در قوس صعود از نقض به کمال. من می‌خواستم حالا که این مسئله از طرف استادان چینی مطرح شده است‌، این مسئله‌‌ای  هم که توضیح دادم را هم به یک شکل translate کنید.

دکتر حسینی: چون رشته‌ام فلسفۀ اسلامی نیست سعی می‌کنم ترجمه کنم.

 ترجمه دکتر حسینی از پاسخ پروفسور ون خی مینگ: ببینید این دایره‌اش شبیه است؛ منتها تفاوت اساسی‌اش این است که چیز درجۀ بالا و درجۀ پایین یا الاهی و ناسوتی نداریم؛ چیزی نداریم که بهتر است به ازل می‌آید و دوباره خوب می‌شود. «یین» و «یانگ» باهم برابرِ برابرند و لازمۀ وجود هم‌اند. این چیزی که شما می‌فرمایید مثلاً بالا و پایین ، لازمۀ وجود هم، ممکن است که یکی لازمۀ وجود آن باشد اما این یکی لازمۀ وجود آن یکی نیست.

دکتر اکبرزاده: پایینی دقیقاً متعلق به بالایی است…

دکتر حسینی: متعلق به لازمۀ وجودش نیست اما این‌ها لازمۀ وجود هم‌اند؛ یعنی این‌ها هیچ تمایز ارزشی و رتبه‌ای ندارند بلکه دو تکه از یک چیزند؛ بنابراین خیلی از گفتگوها و مسائل بر‌قرار می‌شود مثلاً خیلی وقت‌ها پیش می‌آید ــ حتی در عرصه‌های سیاسی هم داشتیم ــ و می‌گوییم که چرا شرقی‌ها خیلی معتقد به بالانس در روابط با ما و با دیگران بودند‌؟ این‌ها معتقد به بالانس نگه داشتند همه چیز هستند هرچیزی که بالانس را از بین ببرد‌، ضد طبیعت به حساب می‌آید؛ به همین دلیل همه چیز باید از پی بالانس دربیاید هیچ وقت دعوا با کسی نمی‌گیرند. این هم راجع به عرصه‌های عملی‌تر و دیپلماتیک آن.

ادامه جواب پروفسور ون هی مینگ و ترجمه دکتر حسینی: البته در بعضی سورس‌ها مثلاً در کتاب ای جانگکه تقریری به کنفوسیوس بر کتاب تغییرات است‌، چنین نظری در «یین» و «یانگ»مطرح شده که «یانگ» آن عامل فعال است و «یین» عامل غیرفعال که به دنبال آن باید حرکت کند.

دکتر اکبرزاده: «یین» مونث است؟

جواب دکتر حسینی: «یین» مونث‌، تاریک، سرد‌، پایین و درون و پشت و غیره است… منتها این‌ها باز آن جنسیتی که مد نظر ماست، نیست؛ مثلاً در بدن انسان «یین» و «یانگ» داریم‌،: بالا «یانگ»، پا «یین» است، پشت «یانگ» است، شکم «یین»، پشت شکم «یانگ» است‌، روی دست «یین» است، پشت دست «یانگ» است. تفاوتی که ما در ذهنمان می‌گنجد با آن معنی یکی نیست. کلاً «یانگ» انرژی فعال و«یین» انرژی غیر فعال‌، وجه غیرفعال همین انرژی هست.

 

[1] Professor Yang

[2]

[3] Cosmology 宇宙

[4] Taiji 太极

[5] Qi 气

[6] yin-yang 阴阳

[7] qian-kun 乾坤

[8] Li 理

[9] Cheng Yi 程颐

[10] Yi 意 intention/intentionality –刘宗周

[11] Tang Dynasty (618-907)

[12] Song Dynasty (960-1279)

[13] Yuan Dynasty 元代(1271-1368)

[14] Ming Dynasty 明代(1368-1644)

[15] Wuji 无极

[16] The Book Of Change 周易

[17] Wu 无

[18] The TRUE ONE 真宰=真

[19] Wang Daiyu 王岱舆  (1584-1670)

[20] Ma zhu 马注 (1640-1711)

[21] Liu Zhi 刘智 (1669- 1730)

 

[23] The formless spiritual existense

[24] Transcendence

[25] Numerical ONE

[26] Ma fuchu (1791_1872)

[27] Yin q

[28] Yang q

[29] Ibn Arabi (1165-1240)

[30] Platform Sutra

[31] Philosophy Of Life

[32] Zhouyi