پرسش از بسط و تفصیل براساس فلسفه مشرق زمین

به یادبود ت.ایزوتسو و م.هایدگر

مترجم:
مترجم:

احمدرجبی

 دامنه برد اندیشه «مغرب زمین» تا چه اندازه «جهانی» است؟

نقطـه عزیمـت خـود را نقلقولـی قـرار میدهیـم کـه در درسگفتـار اول ارائــه کــردم: نــام «تکنیــک» در اینجــا بــه انــدازهای ذاتــی و بنیادیـن فهمیـده شـده کـه معنایـش باعنـوان مابعدالطبیعـه بـه کمـال تحقـق رسـیده همپوشـانی دارد. ایـن نـام دربردارنـده خاطـره تخنـه اســت کــه شــرطی بنیادیــن بــرای بســط و تفصیــل مابعدالطبیعــه بهطــور کلــی اســت. ایــن نــام درعینحــال، ممکــن میســازد کــه بــه وجــه تحقــق مابعدالطبیعــه در ســیاره مــا و ســلطه بــر آن بــدون نسـبتگرفتن بـا دیگرگونگیهـای قابـل اثبـات تاریخـی نـزد اقـوام و قارههــا بتــوان اندیشــید» (م. هایدگــر، غلبــه بــر مابعدالطبیعــه، مجموعهآثــار، ج ،7ص .)79

نیمــه نخســت ایــن نقلقــول میگویــد کــه ذات تکنیــک بــا ذات مابعدالطبیعــه مغربزمیــن یکــی اســت و در نتیجــه پیامــد نهایــی «تجربـه وجـود» عهـد باسـتان یونـان اسـت. امـا نیمـه دوم نقلقـول میگویـد کـه سـیطره ایـن تکنیـک ابعـادی جهانـی دارد. شـکلگیری و تحــولات انــرژی هســتهای، آنگونــه کــه هــم در ایــران و هــم در ژاپـن بـدان میپردازنـد، بهواقـع ذاتـی واحـد دارد و نیـروگاه اتمـی، هرجــا کــه بــر روی زمیــن باشــد، بــه یــک نحــو میتوانــد ســاخته شـود. مـراد هایدگـر از آنچـه «مغربزمینـی» اسـت، بـرای مـا غیـر اروپاییـان بـه چـه معناسـت؟ ایـن پرسـش، تعبیـر دیگـری اسـت از پرسـش درسگفتـار اول مـن کـه «هایدگـر بـرای مـا کیسـت؟» هایدگــر «مغرب زمیــن» را «ســرزمین غــروب» تلقــی میکنــد. ایــن تلقــی بــا گمــان او گــره میخــورد کــه تاریــخ «مابعدالطبیعــه مغربزمیــن» بــه پایــان خــود نزدیــک میشــود. «آیـا مـا در واپسـین اوقـات پیـش از غـروب عظیمتریـن دگرگونیهای تمـام زمیـن و فضـای تاریخـیای ایسـتادهایم کـه زمیـن در آن واقـع شـده اسـت؟ آیـا مـا در شـامگاه شـبی ایسـتادهایم کـه صبـح دیگـری در پـی خواهـد داشـت؟ آیـا مـا عـزم سـفر بـرای ورود بـه سـرزمین تاریــخ ایــن غــروب کردهایــم؟ آیــا ســرزمین غــروب تــازه در حــال برآمــدن اســت؟ آیــا ایــن مغربزمیــن، ورای غــرب و شــرق و از دالان آنچـه اروپایـی اسـت، جایـگاه تاریـخ آینـدهای خواهـد بـود کـه حوالــتاش آغازینتــر اســت؟ آیــا مــا اصحــاب امــروز بدینمعنــا مغربزمینــی هســتیم کــه بــا گــذار مــا بــه شــب جهــان ایــن معنــا تـازه برخواهـد آمـد؟» (م. هایدگـر، سـخن آناکسـیماندر، در: راههـای جنگلــی، مجموعهآثــار، ج ،5ص .)325/326

از آنجــا کــه هایدگــر از «فرجامشناســی وجــود» ســخن میگویــد (همــان، ص ،)327میتــوان کلمــه «غــروب» را در تداعــی بــا فرجامشناســی آخرالزمانــی مســیحیت فهمیــد. آیــا ایــن طــرز نگـرش بدانمعناسـت کـه تاریـخ وجـود مـورد نظـر هایدگـر مسـیر یکطرفـهای اسـت کـه از خاسـتگاه واحـد برآمـده اسـت؟ فـارغ از پرســش از موجهبــودن ایــن طــرز نگــرش، چگونــه بایــد براســاس ایـن طـرز نگـرش، جایـگاه خاسـتگاه غیـر یونانـی- اروپایـی همانند خاسـتگاه اسـامی یـا ایرانـی و یـا شـرقی- ژاپنـی تاریـخ اندیشـه را معلــوم ســازد؟ در اینجــا، بایــد مــراد هایدگــر از «آنچــه یونانــی اســت،» بــا دقتــی بیشــتر ماحظــه شــود. بهجاســت کــه نقلقولــی را ذکــر کنیــم: «در بیـان مـا مقصـود از «یونانـی» یـک ویژگـی قومـی یـا ملـی یـا فرهنگــی و یــا انسانشــناختی نیســت. یونانــی پــگاه حوالــت اســت کــه خــود وجــود، خــود را در موجــود آشــکار میســازد و ذاتــی از انســان را در اختیــار میگیــرد کــه مســیر تاریــخ، خــود را بهعنــوان ذاتـی حوالتشـده در ایـن ذات دارد، بدانگونـه کـه در وجـود حفـظ میشــود، از وجــود ترخیــص میشــود و درعینحــال، هیــچگاه از وجــود جــدا نمیشــود» (همــان، ص .)336 ایـن نقل قـول، حاکـی از آن اسـت کـه هایدگـر نهتنهـا آنچـه را کـه یونانـی اسـت، بلکـه مسـیحیت، عصـر جدیـد و آنچـه جهانـی اسـت را از منظــر «ویژگــی بنیادیــن وجــود» ( )336میاندیشــد. بنابرایــن، «آنچـه یونانـی اسـت،» بایـد بهمنزلـه موضوعـی مربـوط بـه تاریـخ جهـان اندیشـیده شـود کـه در آن چارچـوب، هرآنچـه قومـی اسـت، حکومتـی اسـت، فرهنگـی اسـت، نـژادی اسـت و نظایر آن کـه همواره بــا موضوعــات مازمانــد، در وهلــه نخســت حــذف میشــود. امــا در اینصــورت، بــار دیگــر بــا ایــن مســأله روبهروییــم کــه تحــت وجههنظـر «ویژگـی بنیادیـن وجـود،» جایـگاه آنچـه «اسـامی» یـا «بودایـی» اسـت و نظایـر آن معلـوم گـردد. در اینحـال، بایـد ایـن را مدنظـر داشـته باشـیم کـه خـود هایدگـر، یگانگـی و بزرگـی «آنچـه یونانـی اسـت» را تـازه در مواجهـه بـا آنچـه آسـیایی بهدسـت آمـده اســت، میبینــد. نقل قولــی از هایدگــر در اینبــاره چنیــن میگویــد: «ایــن قــوم (یونانیــان) تنهــا بهواســطه حادتریــن، امــا خاقانهتریــن مواجهـه بـا آنچـه بـا آن از همـه بیگانهتـر و دشـوارتر – یعنـی آنچـه آسـیایی – بـود، بالیـد و در مسـیر کوتـاه یگانگـی و عظمـت خـود قرار گرفــت» (م. هایدگــر، راه ِ هــای بیــان، در: فرانتــس کربــر (ویراســتار،) ســرزمین آلمانهــا، کتابــی دربــاره قومیــت و رســالت، ســالنامه شــهر فرایبــورگ، ج ،1شــتوتگارت، ،1937ص 135تــا 139و ص . 

آنچـه یونانـی اسـت یـا گفتگـوی بـا اندیشـمندان یونانـی درعینحال، نیازمنــد گفتگوســت بــا آنچــه آســیایی اســت. یــک نقلقــول دیگــر هـم در اینجـا بایـد کـرد: «ایــن گفتگــو (بــا اندیشــمندان یونانــی) هنــوز در انتظــار آغــاز خویــش اســت. زمینــه ایــن گفتگــو هنــوز فراهــم نشــده و حتــی بــرای خــود مــا پیششــرط گفتگــوی اجتنابناپذیــر بــا جهــان آسـیای شـرقی اسـت» (م. هایدگـر، علـم و تأمـل، در: درسگفتارهـا و مقــالات، مجموعهآثــار، ج ،7ص .)43 بهنظــر میرســد ایــن جملــه در صورتــی کــه عبــارت «جهــان آســیای شــرقی» را بــا «جهــان خــاور نزدیــک» جایگزیــن کنیــم، همچنـان درسـت باشـد. در اینبـاره، چنـد نکتـه بایـد افـزوده شـود.

درباره آنچه آسیایی است – نگاهی گذرا به اسلام و آیین بودا

مـن هرچنـد بوداشـناس نیسـتم و در خصـوص اسـام هـم نـاواردی هسـتم کـه تنهـا از طریـق آثـار بـزرگ ایزوتسـو میتوانیـم نگاهـی گــذرا بــدان بیافکنیــم، امــا بهعنــوان پژوهشــگر فلســفه میتوانــم خــال نوشــتههای ایزوتســو نــوری را ببینــم کــه از عالَــم فلســفه اســامی ســاطع میشــود. بهعــاوه، ممکــن اســت یــک پژوهشــگر فلســفه در پرتــو دریافتهــای ایــن فلســفه، اندیشــههای فلســفی خــود را بپرورانــد. از دیــدگاه مــن، ســخن یــک عــارف برجســته، ّ یعنــی منصــور حــاج ( )858-922چنیــن نــوری اســت.ّ حـاج میگویـد: «هویـه لـک فـی لائیتـی ابـداً.» «در نابـودن مـن بــرای تــو، بودنــی جاودانــه اســت» (ترجمــه معکــوس از برگــردان ژاپنــی ایزوتســو، در: ایزوتســو توشــیهیکو، فرهنــگ اســامی. آنچــه بنیــان ایــن فرهنــگ اســت. ژاپنــی: ،Iwanami Taschenbuch .)220 ، ص1994در درسگفتــار اولــم ذیــل عنــوان «هایدگــر کیســت؟،» گفتــهام کــه «پرســش از کیســتی» بایــد در نهایــت، پرســش از خــود حقیقــی ّ پرســنده باشــد – ســخن حــاج را میتــوان پاســخی از جانــب عرفـان در قبـال ایـن پرسـش از کیسـتی دانسـت کـه همـان پرسـش از خــود حقیقــی خویــش اســت. ّ ایزوتسـو در ارتبـاط بـا سـخن حـاج میگویـد: «اگـر از طریـق نفـی بعـد از نفـی مـن- آگاهـی را پیوسـته نفـی کنـد و ژرفتـر و ژرفتـر در درون مــن بــکاود، در نهایــت بــه نفــی خویــش در ژرفــای عــدم خـود خویـش میرسـد. در آنجـا آگاهـی سـوبژکتیو آدمـی یکسـره محـو میشـود. ایـن بدانمعناسـت کـه مـن بـهکل از میـان مـیروم و مــن، عدمــی تهــی میشــود» (همــان، ص .)220 ایزوتســو حکایــت می ّ کنــد کــه حــاج ســخنی بــاز هــم بنیادینتــر دارد: «انـا الحـق» (مـن خدایـم). ایـن البتـه سـخنی بـود کـه در بسـتر توحیــدی اســام بایــد اندیشــهای خطرنــاک تلقــی میشــد، بهطــوری کـه در سـال 922او را بـهدار آویختنـد. ایـن همـان رخـداد متناظـر بـا رخـداد محکومیـت مایسـتر اکهـارت بـه ارتـداد از جانـب پـاپ بـود.

از دیــدگاه ایزوتســو، ســخن نقل ّ شــده از حــاج تندتریــن تعبیــر از یکـی از دو طریـق در اسـام اسـت، یعنـی راه «علمـا» و راه «عرفـا.» ّ حـاج راه دوم، یعنـی راه بـه درون را مـیرود، درحالیکـه راه «علمـا» بــه بیــرون و راه شــریعت اســت. در هرحــال، میتــوان در ســخن ّ حــاج نمونــهای بــارز بــرای تجربــهای از وجــود را ماحظــه کنیــم کــه غیر-اروپایــی یــا غیر-یونانــی اســت. ایزوتســو میگویــد کــه همیـن تجربـه را میتـوان نـزد بزرگتریـن عـارف سـده نهـم، یعنـی بایزیــد بسـطامی یافـت (همــان، .)222ایزوتســو میاندیشــد کــه دو طریــق در اســام کــه در مقابــل هــم ایســتادهاند، یعنــی «طریــق بهجانــب درون» از یکســو کــه بنیادیتریــن و حادتریــن صــورتاش اندیشــه عرفانــی اســت و «طریـق بهجانـب بیـرون» از سـوی دیگـر کـه همـان طریـق شـریعت اسـت، یـک «فرهنـگ اسـامی» پرکشـاکش، پویـا و چندلایـهای را تشــکیل میدهــد و در خــود رابطــه ســخن پرکشاکشــی را نهفتــه مــیدارد (همــان، .)224/5 ،49ایــن رابطــه پرکشــاکش بهســوی وحـدت در اصـل کموبیـش در تمامـی ادیـان قابـل ماحظـه اسـت. در اینجـا مسـأله «ترجمـه» کـه در درسگفتـار اول بـه آن پرداختیـم، بهعنــوان مســألهای پرتنشتــر بــار دیگــر ظاهــر میشــود. هایدگــر ایــن مســأله را بهصــورت زیــر مدنظــر داشــته اســت:

«مــا تــاش میکنیــم جملــه آناکســیماندر را ترجمــه کنیــم. ایــن کار اقتضــاء میکنــد کــه مــا آنچــه را کــه یونانــی گفتــه شــده اســت، بـه زبـان آلمانـی برگردانیـم. بـرای ایـنکار، لازم اسـت کـه اندیشـه مــا پیــش از ترجمــه، نخســت بــه چیــزی ترجمــه شــود کــه بــه یونانـی گفتـه شـده اسـت. ترجمـه اندیشـنده بـه آنچـه در یـک گفتـه بهزبــان درآمــده اســت، جهیــدن از روی یــک شــکاف اســت. ایــن ً شـکاف صرفـا فاصلـه دوهزاروپانصدسـاله زمانـی- تاریخـی نیسـت. شــکاف پهنتــر و ژرفتــر اســت» (همــان، .)32 

ترجمــه اندیشــنده»ای کــه هایدگــر از آن ســخن میگویــد، بــرای آنچــه از «گفتگــو بــا عالــم شــرق آســیا»یی کــه مــراد میکنــد و نیــز بــرای «گفتگــو بــا اســام» اجتنابناپذیــر اســت. هرقــدر کــه «شــکاف» میــان عالــم اروپایــی از یکســو و عالــم آســیای شــرقی یــا عالــم اســامی ژرفتــر باشــد، ایــن «گفتگــو» اجتنابناپذیــر اســت وایــن بهمعنــای اجتنابناپذیربــودن «ترجمــه» اســت. سـروکار مـا در اینجـا، بیـش از آنکـه بـا تجربـه صـرف زمـان باشـد، بــا ترجمــه اندیشــنده اســت.

 

ایده «فلسفه مشرق زمین»

نقل قــول از یکــی از نوشــته‌های ایزوتســو: «فلســفه مشــرق زمین – ریشــه آن ژرف اســت و تاریــخ آن، دراز. حــوزه جغرافیایــی آن گســترده. اندیشــه‌های گوناگــون اقــوام مختلــف یــا فلســفه‌های بالقــوه آنهــا در هــم تنیــده و حاضرنــد» (ت. ایزوتســو، «آگاهــی). او410 ، ص1991 ،Iwanami Taschenbuch ،» و ذات چنیــن می‌اندیشــید کــه «یــک دســتکاری تصنعــی نظــری» بــرای شــکلدادن بــه وحــدت انــداموار ایــن اندیشــههای شبهفلســفی و مبدلســاختن آنهــا بــه نقطــه عزیمتــی خاقانــه بــرای اندیشــه فلســفی لازم اســت. نقل قــول: «مــن به عنــوان دســت کم یــک صــورت ممکــن از ایــن دســتکاری نظــری و فکــری، ایــده یــک ساختارســازی هم زمــان را در ذهــن پــروردهام. بهبیانــی ســاده، ایــن دســتکاری بهمعنــای آن اســت کــه ســنتهای مهــم در شــرق در زمــان حاضــر بــه ســطحی نظـری منتقـل شـوند و بهلحـاظ مکانـی ترتیبـی دوبـاره پیـدا کننـد. ایــن بدانمعناســت کــه ســنتهای مضامیــن فلســفه شــرق را بایــد از محـور زمـان خـارج سـاخت و بهگونـهای تصنعـی پیوسـتی را در فضــای فکــری پدیــد آورد کــه در آن، ایــن ســنت ً ها عمــا بتواننــد ترتیــب دیگــری پیــدا کننــد» (همــان، .)414 ایزوتســو هرچنــد کوشــید تــا ایــن طــرح را محقــق ســازد، امــا از یکســو اذعــان کــرد کــه «ایــن بــرای مــن یــک ایــده یــا ایدئــال اســت کــه محققســاختناش متأســفانه مقصــدی دور اســت؛ همچنانکــه میگوینــد: روز در حــال اتمــام اســت و راه بــس دراز» (همــان، ص .)413او اندکــی بعــد درگذشــت.

آیــا در صورتــی کــه بــه او زمانــی طولانیتــر موهبــت شــده بــود، میتوانســت ایدههایــش را تحقــق ببخشــد؟ فــارغ از پاســخ آری یــا نــه بهنظــر میرســد راه دیگــری داریــم جــز آنچــه ایزوتســو مــد نظـر داشـته اسـت. بایـد بهجـای آنکـه برپایـه علـم و فضـل بزرگـی کــه نابغــه زبانــی چــون او بهدســت آورده بــود و شــناختههای گســتردهاش بخواهیــم فضــای فکــری تصنعــی بســازیم کــه در هــر حــال، تنهــا نــزد کســی چــون ایزوتســو ممکــن میشــد، تجربــهای درونــی از مضامیــن فلســفی از درون بتنیــم و آن را بســط و تفصیــل دهیـم. نمونـهای بـرای چنیـن کاری، فلسـفه کیتـارو نیشـیدا، پایهگـذار مکتـب کیوتـو اسـت. دربـاره ایـن فلسـفه چیزهایـی را در درسگفتـار سـوم بایـد گفـت. مـن بـا ایـن سـخن، ایـن درسگفتـار دوم را بـه پایــان میبــرم

پرسش و پاسخ

 دکتـر طباطبایـی: سـوالم دربـاره ایـده فلسـفه مشـرق زمین،ایـده ای اسـت کـه در نهایـت داریـم. آیـا ایده ی شـما از فلسـفه مشـرق زمین امـری صرفـأ تئوریـک اسـت، بـه ایـن صـورت کـه مـا فلسـفه ای را طراحـی کنیـم یعنـی غـرب کـه فلسـفه ای دارد مـا هـم فلسـفه دیگــری را طراحــی کنیــم یــا فلســفه را ایــن گونــه متوجــه مــی شــویم کــه فلســفه، بــر یــک واقعیتــی اســتوار اســت کــه خروجــی دارد، بــه نــام تکنیــک و علــم؛ یعنــی زمانــی کــه تکنیــک و علــم داریــم از فلســفه آن مــی پرســیم و فلســفه مــی توانــد ســوال کنــد کـه در فرهنـگ ژاپنـی یـا در فرهنـگ ایرانـی آن چیـزی کـه ایـده فلســفه مشــرق زمیــن مــی خواهــد آن واقعیــت مــورد نظــر اســت کـه جهـان مـا را هدایـت مـی کنـد، آیـا چنیـن چیـز غیرغربـی ای وجـود دارد؟مـا طـوری فهمیـده ایـم کـه انـگار همـه چیـز در ژاپـن وجـود دارد و تمایـز تفکـر تکنیکـی را نـرم افـزار و سـخت افـزار تشــکیل داده اســت، ســوال مــن ایــن اســت کــه آیــا ایــن ســخت افـزار ممکـن اسـت جـز بـر پایـه تفکـر تکنیکـی امـکان پیـدا کنـد و اینکــه آیــا تفکــر تکنیکــی همــان نــرم افــزار نیســت؟یعنی اگــر ژاپـن تفکـر تکنیکـی را نمـی گرفت،مـی توانسـت جهـان دیجیتـال را تـا ایـن حـد گسـترش دهـد؟ اگــر آلمانــی هــا ســخت افزارهــای مکانیکــی بــزرگ و ژاپنــی هــا نـرم افـزار هـای ریـز و دیجیتـال را بسـازند، ایـن یـک تمایـز اسـت و بیــرون آمــدن از جهــان غربــی و امــکان جدیــدی اســت و کــه تمایـز فرهنگـی مـی سـازد؟یا نـه همـان تفـاوت فرهنگـی ای اسـت کـه بـه نحـو دیگـری نمـود پیـدا کـرده اسـت و تمایـز نـرم افـزار و سـخت افـزار هیـچ چیـز و هیـچ تمایـز واقعـی را نشـان نمـی دهـد. ســوالم دو جنبــه دارد : ایــن کــه ایــده مشــرق زمیــن بــر چــه بنیادواقعـی استواراسـت و نظرپـردازی نیسـت کـه مـن نظـر دیگـری درسـت بکنـم و دوم ایـن کـه اگـر واقعیتـی دارد ادعـا مـی شـود( کـه آقـای پروفسـور ادعـا کردنـد) چنیـن واقعیتـی در ژاپـن هسـت مــن مــی توانــم طــور دیگــری آن را تعریــف کنــم و بــه ایشــان ً بگویــم چنیــن واقعیتــی وجــود نــدارد و ژاپنــی هــا اتفاقــا غربــی زندگــی مــی کننــد و غربــی فکــر مــی کننــد امــروزه کــه لبــاس غربـی نمـی پوشـند و آییـن هـای شـرقی خـود را دارنـد و زبانشـان تغییــر نکــرده اســت آیــا ایــن دلیــل مــی شــود؟ و ایــن را بهتــر از مــن مــی دانیــد کــه تفکــر تکنیکــی کــه هایدگــر مــی گویــد چیـزی نیسـت کـه بـا تمایزهـای دیدگاهـی کـه بـا سـاخت سـخت افزارهــای بــزرگ و کوچــک بشــود، تمایــز پیــدا کــرد.

دکتــر طالــب زاده: ً ســوالم ایــن اســت کــه چــرا تکنولــوژی صرفــا تعییـن کننـده هسـت بـا توجـه بـه برخـوردی در تعبیـرم اسـت کـه بـا تکنولـوژی برخـورد مـی کنـد،! مـی گویـد دولـت هـا چیزهـای محدودتـری هسـتند و بیشـتر سـعی مـی کننـد روی مدرنیتـه باشـند تـا تکنولـوژی؛ چـرا مـا بایـد تکنولـوژی را نماینـده تفکـر غربـی بدانیـم و دولـت هـا را بـه راحتـی کنـار بگذاریـم؟دومیـن سـوالم ایـن اسـت آیـا مـی توانیـم دیونیـزوس رابـه عنـوان عنصــری کــه همــواره در اســاطیر خارجــی شــناخته شــده اســت را بــا ســنت هــای خودمــان تطبیــق هایــی بدهیــم و از ایــن راه دیونیـزوس را نقطـه ی مقابـل تفکـر غربـی تشـخیص بدهیـم کـه آن را مــی توانــد برانــدازی تعبیــر کــرد یــا خیــر؟ ســوال دیگــرم ایــن کــه ســنت مــا بیشــتر شــعر اســت، آیــا مــی شــود روی شــعر تکیــه کــرد یــا نــه؟

دکتـر ریختـه گـران:از توجـه ایشـان [بـه سوالات]تشـکر مـی کنـم. بنده مـی خواسـتم بدانـم آیـا میـان تخنـه و تکنولوژی،ایشـان تفکیکـی قائـل نمـی شـوند؟یعنی آن چـه کـه هایدگـر مـی گویدآیـا ناظـر بـه تخنـه نیســت کــه غیــر از تکنولــوژی اســت؟ فــرض بفرماییــد در متافیزیــک ارســطو وقتــی از صناعــات خمس«تخنــه هــای پنجگانه»ســخن مــی گویـد، تمـام متافیزیـک مبتنـی بـر تخنه اسـت ولـی تکنولوژیک نیسـت.

سـوال دوم ایـن کـه آیاایشـان صـاح نمـی داننـد کـه ایـن تفکیـک هایــی کــه نیچــه دربــاره پــگاه و بامــدادان و نیمــروز و شــامگاهان مـا مطـرح کـرده وارد بحـث بکنیـم و حـاج را فرزنـد نیمـروز در نظـر بگیریـم و آن را بـا تفکـر شـرقی کـه حاصـل بامـداد و سـپیده دم اسـت خلـط نکنیـم؟ و سـوال سـوم ایـن کـه نظرشـان دربـاره آن چـه لائوتسـه در دفتـر اول دائــو د جینــگ مــی گویــد دربــاره وجــود و موجود(زایــن و دازاین)مطـرح مـی کنـد چیسـت؟و سـوال آخـر اینکـه خـودم خیلـی مایـل بـودم جـواب آن را بشـنوم ایـن اسـت کـه آیـا بـه طـور کلـی جغرافیــا را از دامنــه و گســتره ی بحــث بیــرون مــی کننــد یعنــی یونــان مــی توانســت همســایه آن طــرف مرزهــای شــرقی چیــن ً باشــد؟آیا جغرافیــا واقعــا هیــچ نقشــی نــدارد و ایــن ســرزمین هــا بــه تصــادف ایــن گونــه روی کــره زمیــن افتــاده انــد؟

پروفسـور اوهاشـی:همه ی سـوالات بـرای مـن بسـیار وجـدآور بـود و مـن ایـده ی بسـیار زیـادی را از آن هـا مـی گیـرم. بحـث هایـی کــه در بعضــی ســوالات اســت را مــی خواهــم در ســخنرانی فــردا دربــاره اش صحبــت بکنــم تمــام ســوال هــا ســوال هــای خوبــی بــود و مــن همــه را تحســین مــی کنــم امــا بــه دلیــل کمبــود وقــت فقـط روی یـک بخـش از سـوالات تمرکـز مـی کنـم ولـی الان فقـط یــک ســخن دربــاره همــه ســوال هــا مــی گویــم .دربــاره ســوال دکترطباطبایی،فلسـفه شـرقی فقـط تئوریـک نیسـت و درواقـع فلسـفه زندگــی بــه معنایــی متفــاوت بــا فلســفه ی زندگــی در آغــاز قــرن بیســتم در غــرب اســت ولــی ادامــه بحــث را مــن درمــوردش الان چیـزی نمـی گویـم و ایـن پرسـش دربـاره سـخت افـزار و نـرم افـزار و ایـن کـه ذات تکنیـک بـه نـرم افـزار بـر مـی گـردد و ژاپنـی هـا آن را پذیرفتـه انـد و بـه چـه نحـو پرسشـی بسـیار بنیادیـن اسـت ایـن بـرای مـن جالـب بـود کـه دو سـوال بعـدی هـر دو ارتباطـی بــا نیچــه داشــت و اینکــه نقــش دولــت هــا و سیاســت هــا بــه معنــای اعمــش تعییــن کننــده تــر از تکنیــک نــزد نیچــه باشــد،این را اکنــون دقیــق نمــی دانــم یــا ایــن کــه اصــا مســئله دولــت و حکومــت نــزد نیچــه اندیشــه محــوری او باشــد، ایــن را هــم نمــی دانــم و ایــن موضــوع داغــی اســت کــه اندیشــه و محــور اصلــی نیچـه در چنیـن گفـت زرتشـت چیسـت؟ آیـا بازگشـت جـاودان بـه اعمـال اسـت یـا اراده بـه قـدرت اسـت و یـا مسـئله پرسپکتیویسـم و ایــن همیشــه مــورد بحــث اســت امــا ســوال شــما بــرای مــن بسـیار جالـب بود.بـرای نیچـه ایـن نقـش بسـیار اساسـی و مهمـی دارد و اهمیــت آن بخاطــر ایــن اســت کــه دربرابــر ســنت اخــاق غربـی نماینـده امـر دیگـری اسـت و ایـن هـم بحـث دیگـری اسـت کـه آیـا نقـد نیچـه بـه مسـیحیت و اخـاق اندیشـه محـوری اوسـت یـا نـه و بـا نیچـه و بعـد هایدگـر ایـن خیلـی اهمیـت پیـدا مـی کنـد کـه یـک امـر بیگانـه و تاریخـی آنقـدر اهمیـت پیـدا کنـد کـه بتوانـد یــک چیــزی را بــا خــود بــه همــراه بیــاورد درمــورد ایــن بحــث نیچـه نیمـروز و ظهـر بـرای او بسـیار اهمیـت دارد و بخـش اصلـی زندگـی انسـانی را نشـان مـی دهـد. در واقـع پرانـرژی تریـن بخـش زندگـی را نشـان مـی دهـد اگـر بخواهیـم هایدگـر و حـاج را در ایـن بحـث بـه یـک نقطـه برسـانیم مـی شـود اینطـور پرسـید کـه حـاج نقطـه اوج زندگـی انسـانی را کجـا مـی بینـد؟ آیـا بـرای او هـم نیمـروز اسـت یـا نیمـه شـب یـا بـرای نیمـه شـب و نیـم روز یکـی هسـتند البتـه ایـن بـرای مـن بسـیار جالـب اسـت و تاکنـون بـه ایـن فکـر نکـرده بـودم کـه چطـور مـی تـوان حـاج و نیچـه را در یـک بحـث آورد و بـه هـم مرتبـط کـرد. سـوال درمـورد تخنـه درسـت برحسـب پدیـدار و آن چـه کـه پدیـد ًمـی آورنـد وتخنـه یونانـی بـا آنچـه کـه امـروز مطـرح اسـت کامـا متفــاوت اســت و بایــد توجــه داشــته باشــیم هایدگــر تکنولــوژی مـدرن را بـا توجـه بـه اواخـر عمـر خـود یعنـی دهـه 60میـادی مــی شــناخته اســت . فیزیــک کوانتــوم را مــی شــناخته امــا بــا فیزیـک اتمـی کامـل اشـنا نبـوده و تکنولـوژی را در ابعـاد امـروزی ً را اساســا نمــی شــناخته بــرای همیــن بعضــی از اعضــای مکتــب فرانکفــورت از ایــن وجــه هایدگــر را نقــد مــی کننــد کــه اندیشــه هایدگــر و نقــد او بــه تکنیــک امــروزه قدیمــی اســت و اعتبــاری بـرای اکنـون مـا ندارد.اگـر فقـط در سـطح پدیـداری بخواهیـم نـگاه کنیــم ایــن فیلســوفان از هراکلیتــوس گرفتــه تــا ارســطو و نیچــه و حتــی خــود هایدگــر فیلســوفان کاســیک هســتند.اما چیــزی کــه هایدگـر بـه پرسـش مـی گیـرد پدیدارهـای تکنیکـی نیسـتند بلکـه ذات تکنیـک اسـت.با نظـر بـه ذات تکنیـک اسـت کـه مـی گویـد آن ذات تخنـه یونانـی اسـت کـه درطـول تاریـخ خـود را بـه ایـن شــیوه بســط داده اســت.اما ایــن کــه افــق بنیادیــن کــه هایدگــر در ایـن بحـث مـی دیـده هنـوز اعتبـار دارد یـا خیـر آن چیـزی اسـت کـه بایـد دربـاره آن بحـث کـرد و مـن مقصـودم ایـن نبـوده اسـت ً کـه امـر جغرافیایـی را کامـا کنـار بگـذارم زیـرا در ایـن صـورت ســوءفهم مــی شــود و ایــن دوری و نزدیکــی جغرافیایــی همیشــه پیوســتگی بــا دوری و نزدیکــی فرهنگــی دارد.اگــر بخواهیــم ایــن جــا از هــردر نقــل بکنیم،مــی گوید:اقلیــم شــرط بنیادیــن فرهنــگ است.ایزوتســو در ایــن جــا مــی گویــد اســام دیــن بادیــه نیســت دیــن شــهر اســت ایــن اقلیــم اهمیــت فــوق العــاده ای دارد حتــی بــرای خــود من.ایــن ســوال درمــورد دائــو د جینــگ و لائوتســه مــن ایــن را متوجهــش نشــدم و نمــی دانــم آیــا واقعــا لائوتســه گفتـه کـه آیـا وجـود و موجـود یکـی اسـت؟ ایـن درواقـع اندیشـه لائوتســه نیســت.البته بســیار مهــم اســت کــه هایدگــر هــم زمانــی سـعی داشـت بـا کمـک یـک چینـی دائـو ده جینـگ را ترجمـه کنـد امــا موفــق نشــد و آن نســخه هــم در دســترس نیســت