«لوگوس و دانشگاه»

وضعیت فلسفۀ دانشگاهی در ایران را به سختی می‌توان با نحوۀ حضور این رشته در آکادمی‌های معتبر بین‌المللی مقایسه کرد، با ساده‌ترین بیان ممکن آنچه در ایران تحت عنوان «فلسفه» مورد مطالعه قرار می‌گیرد، بیشتر شباهت به چنگ‌اندازی و تکاپوی بی‌پشتوانه‌ای به میراث قدیمی از حکمت و یا نوعی پرداخت مکرر به آراء چند فیلسوف مشخص و محدود است که باعث شده ما آنچه را به این سبک و سیاق مطالعه می‌کنیم خود ذات فلسفه دانسته و تصور کنیم که این دانش عبارت است از یک سری آراء و ایده‌های فیلسوفان در 2700 سال گذشته که با کنار هم قرار دادن و چیدمان آن‌ها در طول یک خط این علم شکل گرفته و ایدۀ فلسفه چیزی بیشتر از این نیست و این نگاه بسیار ساده، سایۀ شوم خود را بر تمام دقایق کار فلسفی در ایران انداخته است؛ آنچه مهم است از همان‌رو که اشاره شد توجه به نقش دانشگاه در این میان است، مهم‌ترین مراکز کار فلسفی باید دانشگاه ها باشند و آن‌ها بالطبع در این نحوۀ نگاه به فلسفه بی‌تأثیر نیستند؛ اولین آموزش‌های رسمی درون همین فضا اتفاق افتاده و نخستین تلاش‌های فکری نیز با راهنمایی استادان همین گروه‌ها انجام شده است؛ شاید بتوان اولین مشکل را در نحوۀ ارائۀ دروس و محدود کردن همه جانبۀ عناوین درسی ــ به دلایل گوناگونی اعم از عدم تخصص استادان گرفته تا محدودیت‌های سیاسی غیر ملزوم یا محدودیت در تعداد دروس مورد ارائه ــ دانشجو با بخش محدودی از فلسفه به عنوان تمام فلسفه آشنا می‌گردد. در این حین با توجه به آشنایی بسیار دیرهنگام ایرانیان با میراث غربی فلسفه و عدم وجود منابع لازم و کافی برای این رشته ــ علی‌رغم تلاش‌ها و تولیدات حوزۀ نشر در چند سال اخیر و همچنین سطح کیفیت، برنامه‌ریزی و روش‌تدریس شگفت زبان‌های خارجی در نظام آموزشی ما در تمامی سطوح چه در مدرسه و دانشگاه که زمینه‌ساز آشنایی با منابع دسته اول هستند ــ این حصار و تصور نسبتاً باطل تا انتها و تا جایی که ما بتوانیم خارج از محدودیت‌های دانشگاه به شناخت بهتر آنچه واقعاً هست نائل آییم، حفظ خواهد شد.

در چنین شرایطی با توجه به پتانسیل‌های دانشجویی و لزوم عبور از وضع موجود می‌توان با ساماندهی یک جنبش علمی به تلاش برای مواجهۀ با این مسئله پرداخت. دانشگاه‌ ها مطابق سیاست‌گذاری‌های از پیش‌تعیین شدۀ امروزه به طرح عناوینی می‌پردازند که در اغلب موارد از نیاز دانشجوی فلسفه بسیار دور است البته که طرح مثال در اینجا فعلاً محلی ندارد؛ اما هر دانشجو خردورز و اهل فکری یقیناً متوجه موضع‌گیری‌های احتمالی شخصی یا گروهی دپارتمان‌های فلسفه تاکنون شده است: گروه‌هایی که تلاش دارند نه بر اساس نیاز و استاندارد‌های بین‌المللی؛ بلکه بر اساس خواست شخصی‌‌شان دست در نظام آموزشی ببرند و البته که مضرات این امر تا همین الان به نحوی جدی بر فعالیت فلسفی در ایران را خدشه‌دار نموده است. تحریریۀ لوگوس در این بین ضمن ابراز ناخرسندی و غیر علمی بودن برخورد‌های موجود یا اقلاً ادعای غلط بودن نگرش فعلی در نظر دارد و با ورود جدی به مسائل متودولوژی و پداگوژی فلسفی که در فضای دانشگاهی چندان به آن توجه نمی‌گردد، تلاش دارد تا به نحوی اساسی به واکاوی این مسئله پرداخته و با بررسی ابعاد و واکاوی نسبت ما با آن به ارائۀ راهکارهای راهبردی و طرح پیشنهاداتی برای اصلاح سیاست‌گذاری‌های آموزشی موجود اقدام کند.

یکی از نیازهای اساسی فلسفه‌ورزی در ایران با توجه به میراث‌داری ایرانیان از حکمت اسلامی، شناخت امکانات و نیا‌زهای موجود و نسبت این دو با یکدیگر از موضوعات پژوهشی بسیار پراهمیت تلقی می‌گردد؛ اما اینکه اساساً چه نسبتی می‌توان بین حکمت اسلامی و فلسفه ــ در معنای عام کلمه شاید منصفانه تر باشد بگوییم فلسفه غرب ــ برقرار کرد؟ آیا می‌توان یقیناً آن را فلسفه خواند؟ در هر صورت این پرسشی است که مثل بسیاری از پرسش‌های ‌‎‏‌دیگر پاسخی یقینی در حال حاضر برای آن وجود ندارد؛ حال خارج از فضای داخلی و در فضای مطالعات میان‌فرهنگی سوالی مشابه آنچه در بالا آمد می‌تواند در مورد اندیشۀ خاور دور نیز مطرح گردد؛ پس تلاش فکری در راستای پاسخ‌گویی به سوال فلسفه بودن یا نبودن این مکاتب و نحله‌های فکری که در سنت فلسفۀ غربی جای ندارند، می‌تواند عمیقاً برای ما مفید فایده بوده و پرداختن به آن، چه بسا نقطۀ آغازی باشد برای بسیاری از مطالعات میان‌فرهنگی دیگر تا با هم‌فکری جهانی و نه با تکیه بر تمام آنچه فقط در اختیار خود ماست ــ اگر اصلاً این فرض صحت داشته باشد که حکمت اسلامی در انحصار ایرانیان مورد پژوهش واقع می‌گردد. در چنین شرایطی ما در درجه اول باید به یک سوال پاسخ گوییم «فلسفه چیست؟»، پرسش از چیستی در اینجا همان کاربردی را دارد که فلسفه همیشه برای دیگر دانش‌ها فراهم ساخته تا امکانات خود را بهتر یافته و با درک هویت و تعریف حیطۀ کاری خویش و تعیین حدود صحیح‌تر قدم بردارند. در ادامه پس از تلاش برای تعیین حدود ماهیت فلسفه و طرح این پرسش‌های موازی که آیا این نحله‌های فکری در ظرف فلسفه گنجانده شده و یا صرفاً شباهت‌هایی به آن دارند و همچنین نگاه به اینکه اساساً به جهان فلسفه تا چه حد ‌می‌توان وسعت بخشید که همگی این موارد را در دایرۀ شمول خود جای دهد؛ بنابراین در ادامه ما نیاز به مطالعۀ روش‌شناسی فلسفی خواهیم داشت تا بتوانیم روش کار فلسفی را از غیر فلسفی تمییز داده و صرف یکی بودن پرسش و موضوع پژوهش آن‌ها را یکی ندانیم. همگی این سوالات و ادامۀ این روند پژوهشی که در اینجا بنا به طرح برنامه آن نداریم، در درون فرافلسفه (متافلسفه) می‌گنجند که هنوز از مهجورترین دانش‌های مرتبط با فلسفه می‌باشد و نه در سطح داخلی و نه آن‌چنان در سطوح بین المللی ــ در نسبت با باقی اعضای خانوادۀ فلسفه ــ پژوهش جدیدی این راستا صورت نگرفته است و لوگوس بنا دارد نگرش اصلی خود را در تمامی موضوعات و همگی سرویس‌های تولیدی، بر مبنای اصول پژوهشی متافلسفی استوار کرده و یا حداقل در مواردی که این امکان موجود نباشد، نیم‌نگاهی به مسئله از این حیث داشته باشد؛ جالب آنکه بدون تعیین این حدود و بدون هیچ‌گونه تلاش جدی در این راستا و حتی طرح این پرسش ما در درون دانشگاه‌ حکمت اسلامی را «فلسفه» خوانده و بدون توجه به روش‌شناسی و غایت پنداری کاملاً متفاوت آن با خردورزی فلسفی در معنای عام کلمه ــ که حداقل امروز ما فعلاً آن را به نام فلسفۀ غرب می‌شناسیم ــ حجم بسیار وسیعی از دروس مقاطع مختلف را به این مباحث اختصاص داده است. البته که پژوهش در این حوزه خصوصاً برای ما حیاتی است؛ اما اتفاقی‌ای که اکنون شاهد آن هستیم بیشتر شبیه به یک تحمیل غیر عُقلائی است تا نگاهی خردورزانه به لزوم پژوهش در میراث فکری یک سرزمین یا سنت مشخص.

همچنین لوگوس در میان ادعاهای مطرح شده و تلاش برای یک عملکرد منسجم در این حوزه، در نظر دارد تا تنها منعکس‌کنندۀ صدای موافقان خود نباشد؛ بلکه مشتاق است تا نقد و نظرات مخالفان خود را در نشریه منتشر نموده و علی رغم اختلافات فکری احتمالی موجود به آنان نیز مجال حضور و سخن گفتن داده شود تا انتقادات خود را آزادانه مطرح نمایند؛ لوگوس در اساس، منحصر به فکر عده‌ای خاص نیست و علی‌رغم ایده‌های ثابت تحریریه و مدیران نشریه همگی اهالی عرصۀ خردورزی، می‌توانند لوگوس را خانه خود بدانند.