گزارشی از رسالۀ
«تبیین مشاورۀ فلسفی بر مبنای فلسفۀ تحلیلی و پیشنهاد چارچوبی برای آموزش آن»
نویسنده:
مریم پورآقا
رشتۀ فلسفۀ تعلیم و تربیت
دانشگاه خوارزمی
استاد راهنما: آقای دکتر یحیی قائدی و خانم دکتر آن پیلگرن
استاد مشاور: آقای دکتر سعید ضرغامی
داوران خارجی: دکتر خسرو باقری نوع پرست و خانم دکتر مهرنوش هدایتی
داوران داخلی: آقای دکتر علیرضا محمودنیا
تاریخ دفاع: 29 فروردین 1397
این رساله به چهار پرسش زیر پاسخ میدهد: 1ـ با بهکارگیری روش تحلیلی ماهیت مشاوره چیست؟ 2ـ ماهیت مشاورۀ فلسفی چیست؟ 3ـ بر مبنای فلسفۀ تحلیلی، اهداف و روشهای مشاورۀ فلسفی کداماند؟ 4ـ با توجه به فلسفۀ تحلیلی آیا امکان ارائۀ چارچوبی برای آموزش مشاورۀ فلسفی وجود دارد؟ برای پاسخگویی به پرسشها هم تحلیل زبانی که در آن به مفهومها توجه شده، مورد نظر بوده و هم تحلیل گزارهها در قالب ادعاها و تعاریف متفاوتی که از مشاوره و مشاورۀ فلسفی وجود دارد، استفاده شده است. نتایج تحلیلها نشان میدهد که در مرکز اصلی مشاوره برقراری ارتباط تخصصی قرار دارد که یاورانه است و بر یادگیری و آموزش تمرکز دارد و در همۀ امور، اخلاق زیربنایی است که مشاوره در بستر آن انجام میشود. تحلیل تعریفهای مشاورۀ فلسفی با نشان دادن حدودی چیستی آن، تبیین میکند که مشاورۀ فلسفی از نگرشها و منابع معرفتی گوناگون ناشی شده، موضوعات و مشکلات گوناگونی سبب ارجاع افراد به مشاوران فلسفی میگردد و از روشهای فلسفی برای کمک به مراجعان استفاده میشود. مشاورۀ فلسفی اهدافی مانند: خودادراکی، خودتحولی، روشنسازی و وضوح در جنبههای گوناگون شخصیتی و مسائل افراد، تصمیمگیری و خودمختاری، توجه به چگونگیها به جای چیستی، فلسفه سنتی را پیگیری میکند و به شیوههای عقلانی، تحلیلی و رواقی در صدد ارائۀ مشاوره است. براساس تحلیلهای صورت گرفته در مورد ماهیت مشاوره و مشاورۀ فلسفی، خلاءهایی فلسفی و مشاورهایی برای هردوگروه و نیاز به گذراندن دورههای خاص، برگزاری دورهها، کارگاهها و حتی ایجاد رشتۀ مشاورۀ فلسفی در مؤسسات، انجمنها و دانشگاهها صورت میگیرد.
مقدمه
مشاورۀ فلسفی در سال 1981 در کلن آلمان توسط جرد آخن باخ[1] به عنوان اولین عمل مدرن در فلسفۀ کاربردی مطرح شده است (کوهن [2] 2013) و ریشههای آن به برخی مکاتب و نگرشهای فلسفی و نیز برخی نظریههای مشاوره و رواندرمانی باز میگردد. بررسی پیشینۀ پژوهشهای نظری و میدانی باهدف رفع ابهامهای مطرح در زمینۀ مشاورۀ فلسفی صورت گرفته است. از جمله: لاهاو [3](1996) که سعی نموده چیستی فلسفه را در مشاورۀ فلسفی بررسی کند. بلاش[4] (1996) تمایز بین مشاورۀ فلسفی و رواندرمانی را در مفهومی که هرکدام از فرد دارند، میداند. چاپلینگ[5] (1996) بر این باور است که مشاورۀ فلسفی نقش مهمی در رسیدن مراجعان به درک درست، دقیق و قابل دفاع به شکل عملی ایفا میکند. میلز[6](2001) تلاش دارد مشاورۀ فلسفی را نوعی رواندرمانی معرفی کند. امیر[7](2004) معتقد است مشاورۀ فلسفی از مشاورۀ روانی متفاوت است. و دیویس[8] (2010) بحث امکان گرفتن مجوز رواندرمانی توسط مشاوران فلسفی را مطرح مینماید. برندل[9] (2014) مشاورۀ فلسفی را مقابل روانپزشکی و رواندرمانی قرار داده و بر این باور است که مشاورۀ فلسفی بر نقاط قوت مردم و فضایل شخصی تمرکز دارد. از نظر تاریخ فلسفه؛ دیالکتیک سقراط، ادعای فلسفی مُثلی که در پس فلسفۀ افلاطون قرار دارد، دیالکتیک به شیوههای دیگر ــ چنانکه هگل در قالب تز و آنتیتز مطرح میکند ــ از بنیادهای پدید آمدن مشاورۀ فلسفی هستند؛ مثلاً در مشاورۀ فلسفی تزها اندیشههای درون ذهنی فرد و یا اندیشۀ پذیرفتهشده است که مراجع باید با آن به چالش بپردازد و فکر ویژۀ خود (سنتز) را بیافریند.
این پرسش بر میآید که آیا این روش یکی دیگر از صدها روش درمان ومشاوره است که هرچند وقت، ظاهر میشود؟ پاسخ لاهاو[10] به این سؤال منفی است. مشاورۀ فلسفی براساس موضوع منحصربهفرد و هدفش متفاوت از رواندرمانی با توجه به معنای اصلی کلمۀ «فلسفه» در یونانی که به معنی «فیلوـسوفیا» است (یعنی عشق به خرد و حکمت) و انتظار قدیمی از عقل که تقریباً در دورۀ فنآوری، آسایش طلب، خودمحور ما فراموش شده است. مشاورۀ فلسفی یک سفر شخصی در جهانی از ایدهها با هدف دستیابی به خرد است. آنچه در مشاورۀ فلسفی صورت میگیرد، یک گفتگوی فلسفی باز است و چیزی که مشاور فلسفی و مراجع انجام میدهند، فلسفهورزی است و به مراجع کمک میشود با تجزیه و تحلیل عقایدش در مورد مسائل و نوع نگرش به وضعیت خود، بر مشکلاتش غلبه کند. (لاهاو 2001)
نکتۀ اساسی دیگر این است که بسیاری از جمله فیلسوفانی چون کوهن و میلز به ارتباط متقابل فلسفه، مشاوره و رواندرمانی و مشاورۀ فلسفی اذعان دارند و برای ساختن متون مشاورۀ فلسفی تاکید میکنند چرا که فلسفه سهم بهسزایی در مباحث رواندرمانی و مشاوره دارد. مشاورۀ فلسفی برای رسیدن به اهداف مشاورهای خود دارای ابزارهای شناختی چون مهارت تجزیه و تحلیل مفهومی و تفکر انتقادی و تحلیلی است و به مراجع کمک میکنند تا با تفکر انتقادی و تحلیلی، در مورد مسائل به وضوح برسند چون اعتقادات و احساسات به هم نزدیک هستند با تغییر اعتقادات تغییر احساسات را خواهیم داشت که بهطور طبیعی اثر درمانی دارد. مشاورۀ فلسفی جایگزین روش روانشناختی سنتی نیست؛ بلکه شیوۀ کمککننده به آن است. از طریق توسعۀ جهانبینی چرا که افراد با توجه به جهانبینی خود عمل میکنند و واکنش نشان میدهند. جان میلز (2001) مطرح میکند که مشاورۀ فلسفی، توسط پارادایم فیلوـروانی پذیرفته میشود و از هر دو ابزار فلسفی و روانی استفاده نماید و کوهن هم استفاده از شیوههای درمانی مبتنی بر رویکرد درمان مبتنی بر منطق (LBT)[11]و رویکرد عقلانیـعاطفی (REBT)[12]را مطرح میکند. لاهاو بر این باور است که مشاورۀ فلسفی به مراجع کمک میکند تا جهان شخصی خود را به صورت انتقادی بررسی کرده و آن را مجدداً بازسازی کند (لاهاو، 1993) .ایدۀ اصلی این است که از دلیل فلسفهورزی میتوان برای بهدستآوردن شناخت خود استفاده کرد؛ چرا که هر فرد با یک فلسفۀ شخصی زندگی میکند. عواطف یک شخص، احساسات، اعتقادات، امیدها، تخیلات و تمام راههای بیان زندگی، معمولاً به طورضمنی، مفروضات فلسفی خاص و یا دیدگاههایی درمورد ماهیت جهان و زندگی دارند (برای بحث دراین موضوع، نگاه کنید به میچاسکویچ[13] 1995، شفیزیک[14] 1995، چاپلینگ 1996). روش یک شخص در مواجهۀ او با زندگیاش را در پاسخهای شخصی به سؤالات اساسی فلسفۀ زندگی: مانندِ ماهیت عشق، ارزش کار و یا معنای زندگی میتوان مشاهده کرد (پرینز باکر 1995). افراد تصور میکنند که فلسفههای شخصیشان را از طریق نگرشهای روزمره خود به دست آوردهاند، با این حال آنها معمولاً از طبیعت خود، مفروضات، ساختار، منطق و مفاهیم اساسی خود آگاه نیستند .هدف از مشاورۀ فلسفی کمک کردن به مراجع برای افشا و روشنکردن شبکههایی از مفاهیم و ایدههایی که زیربنای جنبههای مربوط به زندگی خود آنهاست، تجزیه و تحلیل مفاهیم اساسی که نگرشهایهای مختلف آنها را مشخص میکند و کشف و بررسی پیشفرضهای پنهان در مسیرزندگیشان، کشف ارتباطات مفهومی و یا بهطور خلاصه، بررسی فلسفۀ زندگی که با آن زندگی میکنند، است (لاهاو 2001).
روش
آنچه فلسفۀ تحلیلی در اختیار قرار میدهد یافتن گزارهها، استخراج مفاهیم و تحلیل آنها برای ایجاد وضوح بدون تغییر معنای آن و سرانجام دوباره کنار هم قرار دادن آنهاست. گرچه این دوباره چیدن دقیقا همان گزارههای نخستین نیست و باید توانسته باشد چیزها را واضح ساخته باشد و در بسیاری از موارد برخلاف آنچه تصور میشود عنصرها و معناهایی را هم ممکن است، افزون کند. البته این معنا پیشتر هم وجود داشته است اما به این صورت توضیح داده نشده بودند. این ساختار در کل کار در نظر گرفته شده و بررسی بر اساس این چارچوب صورت گرفته است. فصل دوم پژوهش دانش را گردآوری کرده تا بتواند یاریگر تحلیلها در فصل چهارم باشد. از همین رو به فلسفه، فلسفۀ تحلیلی و مشاوره چنان نگریسته شده است که با فلسفه در عمل و فلسفۀ کاربردی و سپستر مشاورۀ فلسفی خویشاوند گردند. به سبب نخستین بودن چنین کاری در ایران تلاش شده است دانش مفیدی دربارۀ مشاورۀ فلسفی در فصل دوم کنار هم گردآید. در این بخش تلاش شد تعاریف مشاورۀ فلسفی، تاریخچه، روشها و موضوعات به تفضیل مورد توجه قرار گیرد.
ماهیت مشاوره
در پاسخ به سوال اول که بررسی ماهیت مشاوره به شیوۀ فلسفۀ تحلیلی است، ابتدا تعاریف ارائۀ شده توسط صاحبنظران این حوزه، مورد تحلیل قرار گرفت تا گزارهها در این زمینه استخراج گردد. سپس برخی مفاهیم اساسی استخراج شد که عبارت بودند از: ارتباط، تخصص، آموزش و یادگیری، یاورانه بودن و اخلاق که همه این مفاهیم در بازی زبانی مشاوره، مورد تحلیل قرار گرفت تا وضوح بیشتری در این زمینه حاصل شده و ما را به ماهیت مشاوره برساند.
بر بنیاد تحلیلهای بهعمل آمده «ارتباط» مفهومِ بنیادی و اصلی در یک فرایند مشاورهای است. مشاوره ارتباطی بود با ویژگی اولیۀ حضوری و دونفره که البته در شرایطی میتواند غیرحضوری باشد؛ زمانیکه از امکانات جدید تلفن، اینترنت و امثال اینها استفاده شده و بیش از دو نفر زمانیکه مشاورۀ گروهی یا خانواده انجام میشود. این ارتباط بین مشاور به عنوان یک فرد متخصص رشد یافتۀ آگاه که در زمینۀ مشاوره و رواندرمانی آموزش دیده و مراجع ناآگاه رشد نیافته و نیازمند دریافت خدمات تخصصی و یادگیری است که به شکل منحصربهفرد، هدفدار و پویا در فضایی از رازداری صورت میپذیرد تا مراجع به درک و حل مشکلات سازگاری و انطباقی، ارتقاء رشد شخصی، سازش با دیگران، مسئولیتپذیری و بلوغ عاطفی دست یابد. البته هدف اصلی ارتباطی یاورانه بین دو انسان با خصلتی انسانی است؛ ولی هدف صوری کسب درآمد را نیز درپیدارد. در نهایت میتوان اذعان داشت که مشاوره به عنوان یک حرفۀ تخصصی دارای ماهیت یاورانه در فرایند ارتباط است که ردپای اخلاق در همه جای آن مشهود بوده و نتیجۀ آن پذیرش و همدلی مراجع با تعهد و دلسوزی است.
ماهیت مشاورۀ فلسفی
سقراط به عنوان بنیانگذار مشاورۀ فلسفی ردپای بس محکمی در مشاورۀ فلسفی دارد و بسیاری از تعاریفی که افراد مختلف ارائه دادهاند با توجه به شیوۀ تفکر و عمل وی بوده است. هرچند برخی چون تیلور با مقاومت در مقابل این همه توجه در صدد رهایی از این سیطره از طریق توجه به سایر بخشهای فلسفه است تا هم روش سقراطی بیشتر ارزیابی شود و هم مشاورۀ فلسفی بتواند از سایر پتانسیلهای فلسفه در زمینۀ مشاورۀ فلسفی بهره بگیرد. هرچند تیلور منکر اهمیت و تأثیرگذاری سقراط در مشاورۀ فلسفی نیست و ما نیز ناگزیر به اشاره به تعاریفی هستیم که با تکیه بر سقراط بیان شده است؛ مثل استفاده از تفکر انتقادی در بازطراحی جهانبینی مراجع، تسهیل خوداکتشافی، نپرسیدن سوالات مهم، خودداری از دادن مشورت یا نظر خود در جریان مشاوره، پرسشگری مشاور آموزش دیده که با پرسش، زمینه را برای تفکر مراجع جهت شناخت خود و شناختن ارزشهای مورد احترامش فراهم میکند.
برای رسیدن به تعریفی از مشاوره، شیوۀ یکی از نظریهپردازان این حیطه، سارا والر، جلب توجه میکند چرا که از راه چه هست و چه نیست وارد میشود. بحث جالب توجه به آنچه که نیست، است تا از آن پرهیز شود چون تمرینی برای توجیه رفتار بد یا انتقال سرزنش به دیگری یا حس خوب کاذب و چنین وانمود کردن که همه به خوبی در جریان است، نیست. بلکه با بازتعریف تجارب ویژگیهای نامطلوب رفتار گذشته عنوان میشود. هرچند ریشه از کل زده نمیشود و چرخش مثبتی نیز وجود دارد و مشاور از این موضوع آگاه است که جهانبینیاش حقیقت مطلق نیست و با تفسیر آنچه که درست است معایب و تهدیدها را نیز بیان میکند. در مشاورۀ فلسفی ارزشها خوب یا بد، بالا یا پایین نیستند؛ بلکه این خود مراجع است که ارزشهایش را انتخاب میکند و پاسخ های درستش را میابد. سرانجام بر بنیاد تحلیل تعاریف مشاورۀ فلسفی برخی از مهمترین ویژگیهای آن عبارتاند از: راهی برای افزایش دانش مراجع به خود جهت تشخیص ارزشهای مورد احترامش، توجه به باورهای مراجع، حمایت برای مواجه با مشکلات اخلاقی، وجودی، فردی و چالشهای زندگی روزانه و دیدن آنچه در پس چیزهای برجسته و متفاوت وجود دارد.
در پاسخ به پرسش دوم و تحلیل ماهیت مشاورۀ فلسفی، مبانی معرفتشناسی مشاورۀ فلسفی؛ عقلگرایی، سنتامنتالیسم و رواقییون، فلسفۀ تحلیلی و انتقادی مورد بررسی قرار گرفته است. هر کدام از این مبادی راه دریافت معرفت مختص خود دارند؛ از جمله عقلگرایی که منبع معرفت و آگاهی را عقل میدانند یا سنتامنتالیسم که حس را دریچۀ کسب معرفت میدانند. آنها لذت حسی را منبعی میدانند که افراد آن را به خوبی تشخیص داده و بر اساس آن به قضاوت و تصمیمات، رشد اخلاقی و شادکامی دست یابند. رواقیون شهود و الهام را مسیر دریافت معرفت مستقیم و بدون واسطه قلمداد میکنند. فلسفۀ تحلیلی و تفکر انتقادی گرچه به لحاظ منابع معرفتی شبیه سهگونۀ پیشگفته نیستند؛ اما گونهای از بررسی کردن و مواجهۀ فلسفی را درپیش میگیرند که در حوزۀ معرفتشناسی قرار میگیرد. وارسی منابع معرفتی و جایگاه آن در مشاورۀ فلسفی نشان میدهد که مشاورۀ فلسفی تنها بر یک منبع یا یک روش تمرکز ندارد.
جهت دستیابی به ماهیت مشاورۀ فلسفی و چیستی میتوان از موضوعاتی که دراین حوزه مطرح میشود، به چنین یاری جست. در پژوهش حاضر مامای ذهن، بازکاوی تجارب، تجربۀ بیمار بودن، معاینه، تسلی و راحتی، رنج و درد، انسان، سلامت و بیماری روان، بدن و شناخت بدنمند و باورها به عنوان موضوعات استخراجشده و در بازی زبانی مشاورۀ فلسفی مورد تحلیل قرار میگیرند. توجه به موضوعات نشان میدهد که مشاورۀ فلسفی گسترۀ وسیعی از موضوعاتی مربوط به انسان را در برمیگیرد و آنها را از جنبه ویژۀ مواجهۀ فلسفی مورد مداقه قرار میدهد. مواجهۀ فلسفی بهطور ویژه به ذهن انسان مربوط است حتی زمانیکه بدن و بدنمندی طرح میشود، مراد وارسی جنبۀ مربوط به ذهن و ادراک است نه جنبههایی که صرفا بدنی هستند.
اهداف و روشهای مشاورۀ فلسفی
در پاسخ به پرسش سوم که تحلیل اهداف و روشهای مشاورۀ فلسفی است، نخست دیدگاههای صاحبنظران مشاورۀ فلسفی در قالب گزارههای هدف و روش مورد بررسی قرار گرفتهاند؛ از جمله آخن باخ به عنوان بنیانگذار دیگرانی چون پادن، تیلور و لاهاو. برخی از گزارههای اهداف عبارتند از: کشف نیاز مطرح شده از سوی آخن باخ ضمن یادآوری گفته سقراط که دانایی در درون انسانهاست، میتواند بخش دیگری را نیز نمایان کند که نیاز نیز از درون برمیخیزد و با تشخیص آن میتوان در راه برآورده کردن آن قدم برداشت. واضحسازی و روشنگری چون یکی دیگر از هدفهای مشاورۀ فلسفی به عنوان دیدگاه مشترک بسیاری از نظریهپردازان مشاورۀ فلسفی، براین موضع تاکید دارد که روشن ساختن و شفاف نمودن باید در مسیر مشخص باورها و با بازتاب انتقادی صورت میگیرد تا خرد عملی را وارد زندگی مراجع کرده، مفروضات پنهان در جهان مراجع بیرون کشیده شده و با تعریف روشن از مشکلات راهحلها بهدست آمده و کنترل بیشتر بر زندگی امکانپذیر شود. خوشحال کردن آنی، هدف کوتاهمدتی است که مشاور فلسفی به دنبال آن نیست. و عقلانیت البته نه عقلانیت سخت کانتی؛ بلکه با لذت و هیجان میلی که تمایلات فرد و ارزشهای ایجادکننده جهان بینیاش را مد نظر قراردهد. جهانبینیایی که تأملات فلسفی پشتوانه آن است تا از دیوارهای بلند محدود زندگی خارج شده و در پی خود تحولی و فعلیت دادن به شکلهای بالقوه وجودی از طریق تاریخچۀ غنی فلسفه تا در سفری مادامالعمر فرایند ناتمام کل جریان زندگی را کامل کند یا در مسیر تکامل گام بردارد.
با وجود گشوده بودن دفتر اهداف مشاورۀ فلسفی ناگزیر به پرداختن به روشهای مشاورۀ فلسفی بودیم. با این پیشفرض که همگرایی در روش نیز بهطور کامل وجود ندارد و حتی گاهی این همگرایی طرد میشود. انجام هر فعالیت، روشی را میخواهد که چون مسیر باقی مانده از حرکت آب، جریان ایجاد شده را هدایت کند. در مشاورۀ فلسفی این روشها اسباب برنامهریزی و حرکت را میّسر میسازند. برخی روشها سبب نوآوری شده و آنچه غیره منتظره است را سبب میشوند و برخی صرفاً در جهت افعال برنامهریزی شده صورت میگیرند. روش مشاورۀ فلسفی را وایز فراروشی میداند از یک گفتگوی بازِ بدون ساختار قبلی که ویژگی آن پرسیدن سوالهای فلسفی متناسب با نگرشهای فلسفی است. البته کوهن معتقد است نمیتوان روشی را بر روش دیگر ارجح دانست یا همگرایی را انتظار داشت. چراکه ماهیت خود فلسفه نامحدود است.
با این وجود استخراج برخی از روشها را ناگزیر هستیم؛ بنابراین میتوان به عقل اشاره کرد که در طول تاریخ بشر همگام او بوده است. استفاده از عقلی که در طبیعت انسانی به قول دکتر نقیبزاده وجود دارد و فقط باید بیدار شود؛ بنابراین میتوان به روشهای عقلی در مشاورۀ فلسفی اشاره کرد در کنار آن توجه به تفاوتهای فردی که از فلسفۀ اگزیستانسیالیسم برمیآید و این که هرفردی توانایی و ویژگی مختص خود را دارد و مانند علوم فیزیکی نمیتوان با آن برخورد کرد.
شیوۀ تحلیلی به دلیل قرار دادن واضح همه آنچه که هست پیش روی ما، شیوهای درخور محسوب میشود. این شیوه که حاصل از نگرش تحلیلی است به جای ساختن نظامهای فلسفی و ایدههای متافیزیکی، به دنبال توضیح و روشنسازی مفهومها و گزارههاست و از این روش فلسفی میتوان برای مشکلاتِ روزمره و معضلاتی مانند تصمیمگیری، تعارضات بین فردی، نارضایتی شغلی، جستجو برای معنا و غیره به منظور بررسی انتقادی و سازماندهی مجدد جهان شخصی مراجع استفاده کرد.
شیوهای دیگر شهود است که از رواقیون برمیآید و از افراد میخواهد در مسیر طبیعت خود گام بردارند و با استدلال درست در پی کسب لذت باشند. یعنی وقتی چیزی وجود دارد لذت ببرند؛ ولی آماده رها کردن و از دست دادنش نیز باشد. رواقیون دستورالعملهایی برای مشاورۀ فلسفی ارائه میدهند از جمله: خودمشاهدهگری، تحلیل افکار، مدیتیشن، وضوحبخشی، مطالعه فلسفی و گفتگو با دوستان، نامه نوشتن و نگهداشتن یادداشتهای روزانه، آمادگی برای مرگ خود فرد، جنبههای خودانعکاسی (توجه به موضوعات کمرنگ و کوچک زندگی تا به عوامل خوشحالکنندۀ بیشتری دستیابد)، جنبههای خودبهرهوری (خود خالق دنیای درون و بیرون بودن، استقلال و امکان تأثیریگذاری بر سرنوشت خود)، جنبههای درمانگرانه و پرهیزکارانه (ریاضتکشی و با عقل و تقوا در جستجوی خرد بودن)، یاد مرگ، جنبههای اجتماعی، جنبههای احتمالی و پیشگیرانه (آینده و اضطراب ناشی از عدم آگاهی از آن را میتوان به گفتگو نشست).
شیوهای دیگر عبارت است از دیدگاه موضعنگرانه یا سفسطۀ وانمودی (کژوستیکال) که برای توسعه جهان بینی مراجع زمانیکه نمیداند فلان عمل از لحاظ اخلاقی درست است یا نه؟ مطرح میشود. سناریوهای مختلف در اختیار مراجع قرار داده میشود و پاسخهای مراجع، خط فکری و باوری او را مشخص میکند. مشاور فلسفی با طرح پرسشهایی و شفافتر کردن، به مراجع برای افزایش خودآگاهی و دستیابی به تفکر منطقی کمک میکند.
آموزش مشاورۀ فلسفی
در پاسخ به پرسش چهارم که مربوط به آموزش مشاورۀ فلسفی است ابتدا باید توجه به جایگاه و ارتباط بین روانشناسی و فلسفه صورت بگیرد. اینکه فلسفه چه ارتباط و چه جایگاهی در روانشناسی دارد و خط سیر و تأثیرگذار روانشناسی در فلسفه چگونه است؟ شروع روانشناسی از فلسفه و تأثیر بیقید و شرط آن و حضور همیشگی مسائل روانشناختی در زندگی انسانها حتی در زمانی که به فلسفه میپردازند، ارتباط تنگاتنگ بین این دو را نمایان میکند. البته تمایزهای مهمی نیز بین اینها وجود دارد که از دید لاهاو علاقمندی فیلسوف به مفهومهای فلسفی و معنای حوادث زندگی است در حالیکه تمرکز روانشناسی بر فرایندهای علی پنهان ناهشیار است. میلز میگوید: تاکید مشاورۀ فلسفی بر خودپژوهی فلسفی است درحالیکه روانشناسی بیشتر بر دروننگری و خودکاوی روانشناختی تاکید دارد. این جدایی صد درصد نیست چرا که جهانبینی فلسفی فرد توسط متغیرهای روانی مانندِ مطلوبیت شخصی، فرم و شکل حمایت میشود. با این توصیفها، تیلماز معتقد است این روح زمان و قصد فلسفه برای خروج از برج عاج و حضور در زندگی روزمره یا فلسفۀ بازاری است که ضرورت شکل گیری مشاورۀ فلسفی را سبب شده است. آموزشهایی که برای مشاوران فلسفی ارائه میشود در جهت اهدافی است که مشاورۀ فلسفی پیگیری میکند و موضوعاتی است که به آن میپردازد. آموزش موضوعهای مطرح شده در مشاورۀ فلسفی که برخی از آنها عبارتند از: مامای ذهن، بازکاوی تجارب، بیماری و سلامت روانی، بدن و بدنمندی. همگی باید در نظر گرفته شوند. البته با توجه به این نکته که برخی از موضوعات نیازمند بسط و گسترش بیشتر برای هرکدام از دو گروه مشاوران و فیلسوفان با توجه به سابقه آموزشی که داشتند، است. مثلاً: بحث مامای ذهن که نیاز به آشنایی بیشتر مشاوران با دیدگاههای فلسفی در این زمینه است یا موضوع بدن و شناخت بدنمند که فیلسوفان محتاج دریافت مطالبی بیشتر و گستردهتر در این زمینه هستند.
ز ابزارهای بسیار مهم در مشاورۀ فلسفی مهارت پرسش و پرسشگری است. از جمله پرسیدن سوالات باز که دانش، دیدگاه و تفکر پاسخگو را مشخص میکند یا مهارتهایی در مقابل سوالات مراجعان که به هر طریقی باید زمینهای باشد برای ایجاد فضای تفکر. البته حتی از سوالات بسته نیز میتوان برای دستیابی به یک سری اطلاعات استفاده کرد که تمامی این مهارتها باید به مشاوران فلسفی آموزش داده شود. آگاهی مشاوران فلسفی از سبکها و نگرشهای گوناگون در مشاورۀ فلسفی خود زمینهساز توانمند شدن مشاوران فلسفی خواهد بود. سبکهایی چون رواقی، تحلیلی، سنتامنتالیسم یا عقلانی و محتواهایی که در این روشها وجود دارند و شیوههایی چون: تفکر انتقادی، شیوۀ تحلیلی و فلسفۀ تحلیلی، شیوۀ سقراطی، روش عقلانی، فلسفۀ التقاطی و شیوۀ سفسطۀ وانمودی یا کژوستیکال (همراهی با باور سفسطهگونۀ مراجع) و قراردادی راهنمای عمل این افراد خواهد بود. در برنامه درسی مشاوران فلسفی تمامی این مطالب بهطور مفصل آموزش داده خواهد شد؛ ولی این افراد با توجه به علاقه و توانمندی خود میتواند یک یا چند روش را انتخاب کرده و بهکار بگیرند درکنار این مهارتها و شیوههایی که مشاوران فلسفی آموزش میبینند. دریافت آموزشهایی در مورد خود مشاوره و مشاورۀ فلسفی قطعاً ضرورت دارد.
خلاصه اینکه بذر مشاورۀ فلسفی از زمانیکه فلسفۀ کاربردی در صدد برآمد تا از برج عاج خارج شده و خود را همراه زندگی مردم کند، شروع به رشد کرد. ماهیت مشاوره بر بنیاد ادعای فیلسوفان تحلیلی و هدف روشنسازی مفاهیم ارتباط، آموزش، یادگیری، تخصصی و یاورانه بودن در زیر چتر اخلاق و در بازی زبانی مشاوره بررسی شد و ماهیت مشاورۀ فلسفی به عنوان راهی برای افزایش دانش مراجع راجع به خود و ارزشهای مورد احترامش، تسهیل خوداکتشافی، ارائۀ دیدگاه انتقادی برای رهایی از تفسیرهای صرفاً خوشبینانه، کسب توانمندی تشخیص ارزشهای مورد نظر خود مراجع، کمک به مراجع جهت مواجهۀ با مشکلات اخلاقی، وجودی و چالشهای روزانه زندگی و توجه به تفکر و احساسی که در پس زمینه چیزهای متفاوت و برجسته قرار دارد. عقل، احساس، شهود، فلسفۀ کاربردی و انتقادی و تحلیلی بنیادهای معرفتشناسی در مشاورۀ فلسفی هستند. هدف مشاورۀ فلسفی: کشف و تولید نیاز در مراجع، روشن ساختن و بهبود باورها و جهانبینی مراجع از طریق فرایند بازتاب انتقادی، شفافسازی با تاکید بر تفکر انتقادی و تأملات فلسفی، کسب وضوح در زندگی با کنترل بیشتر زندگی، خودمختاری و توجه به تمایلات فردی، رسیدن به درکی برای خودتحولی با استفاده از آنچه تاریخ فلسفه در اختیار فرد قرار میدهد، است. روشها نیز از نگرشهای مطرح در فلسفه چون روش رواقی، اگزیستانسیالیسم، تحلیلی، سقراطی، موضعنگرانه یا سفسطۀ وانمودی، روش التقاطی، روش فلسفۀ استاندارد، روش عقلانی، مراقبت فلسفی یا خود مراقبتی برمیآید.
توجه همزمان به مشاوره و فلسفه و جایگاهی که هرکدام در دیگری دارند میتواند طی مسیر جدید مشترک مشاورۀ فلسفی را هموارتر نماید. روح زمان حضور بیشتر فلسفه در زندگی روزمره را میطلبد و پیدایش پیش پارادایمی که در تلاش برای تبدیل شدن به یک پارادایم است.
منابع:
- Amir, Lydia. B. 2004. “Three Questionable Assumptions of Philosophical Counseling,” International Journal of Philosophical Practice, 2 (1): 1ـ
- Blass, Rachel, B. 1996. “The Person in Philosophical Counseling vs. Psychotherapy and the Possibility of Interchange between the Fields,” Journal of Applied Philosophy 13 (3): 279ـ
- Cohen, Elliot, and Jr Samuel Zinaich. 2013. Philosophy, Counseling, and Psychotherapy. N.p : Cambridge Scholars Publishing.
- Brendel, David, H. 2014. “Insight and Action,” The Relation Between Professional Coaching and Philosophical Counseling 9 (2): 1365ـ
- Davis, Michael. 2010. “Licensing Philosophical Counselors and Barbers”, International Journal of Applied Philosophy 24 (2): 225ـ
- Japling, David. A. 1996. “Philosophical Counselling, Truth and Selfـ ” Journal of Applied Philosophy 13 (3): 297-310.
- Lahav, Ran. 1993. “Using Analytic Philosophy in Philosophical Counselling,” Journal of Applied Philosophy 2 (10): p243-251.
- Lahav, Ran. 1996. “What is Philosophical Counselling?.” Journal of Applied Philosophy 13 (3): 259ـ
- Lahav, Ran. 2001. “Philosophical Counselling as a quest for wisdom.” Practical Philosophy: The British Journal of Philosophical Practice 4 (1): 6-18.
- Mills, Jon. 2001. ” Philosophical Counseling as Psychotherapy.” International Journal of philosophical Practice. 1 (1): 1ـ
- Mijuskovic, B. 1995. “some reflections on philosophical counselling and psychotherapy.” In Essays on Philosophical Counseling, 85ـ Eds. R. Lahav and M. Tillmanns. Lanham: University Press of America.
- Paden, Roger. 1998. ”Defining Philosophical Counseling.” International Journal of Applied philosophy 12 (1): 1ـ
Schefczyk, M. 1995. “Philosophical counselling as a critical examination of lifeـdirecting conceptions.” In Essays on Philosophical Counseling. Eds. R. Lahav and M. Tillmanns. Lanham: University Press of America: 75ـ84.
[1]Gerd Achenbach
[2]Cohen
[3]lahav
[4]Blass
[5]Jopling
[6]Mills
[7]Amir
[8]Davis
[9]Brendel
[10]lahav
[11]Logicـ Based Therapy
[12]Rational Emotive Behavioral Therapy
[13]Mijuskovic
[14]Schefczyk