گزارشی از رسالۀ

بررسی ریشه‌ها و اصالت دوگانۀ تکلیف و منفعت در فلسفۀ اخلاق و امکان فراروی از آن با نگاه به آثار کانت و میل

نویسنده:
نویسنده:

دکتر (حمزه) کسری حاتم پوری
فلسفۀ غرب
دانشگاه علامه طباطبائی

استاد راهنما: دکتر علی اکبر احمدی

استادان مشاور: دکترحسین کلباسی، دکتر مهدی اخوان

استادان داور: دکتر یوسف نوظهور،دکتر علی اکبر عبدل آبادی

تاریخ دفاع: 24 بهمن 1396

درآمد

  تاریخ فلسفۀ اخلاق دفتری است که نمایش‌نامه‌های زیادی در آن نوشته شده و صحنه‌ای است که نمایش‌های زیادی روی آن به اجرا در آمده است. شاید یکی از جذاب‌ترین و فریباترین آن‌ها، نمایش‌نامه‌ای است که پیروان تکلیف و طرفداران منفعت آن را قلم زده‌اند و نمایشی است که ایشان آن را ارائه داده‌اند. در این بخش از دفتر اخلاق که صفحات آن بسیار زیاد و کلمات آن حتی بی‌شمار است، آوردگاهی ترسیم شده است که در آن، نجیب‌زادۀ تکلیف با پهلوان منفعت نبرد می‌کند. نبردی که تمام نشده است و چنین می‌نماید که قصدی هم برای پایان‌دادن به آن نیست. مخاطبان آثار اخلاقی این نمایش را بسیار دیده‌اند و می‌پندارم برخی یا بسیاری از ایشان هم دل درگرو تکلیف دارند و هم به منفعت عنایت می‌ورزند؛ اما، چه کنیم که در این نمایش، غالباً، ناظر اخلاقی را بر سر دوراهی تصمیم‌گیری می‌نهند و از او می‌خواهند فاعلی باشد که عزم خود را فقط برای کسب یکی از این دو گوهر جزم می‌کند و مسیر خود را فقط با شنیدن نوای یکی از این آهنگ‌ها طی می‌کند. دریک‌سو، سعادت ثمرۀ آن است که از ثَمر رفتارت چشم بپوشی و آنچه می‌کنی و نمی‌کنی فقط با عنایت به توقعی باشد که قانون اخلاق از تو دارد. نباید به شیوۀ فرومایگان، مُزد را شرط نکویی رفتار قرار دهی و رفتارت را به‌قصد مُزد و منت انجام دهی و البته، می‌گویند یقیناً، چنین مخدومی بی‌عنایت باقی نخواهد ماند. درسوی‌دیگر، خوشبختی حاصل آن است که به محصولات آیندۀ رفتار خود بیندیشی و فقط بذری را بکاری که بهترین نتیجه را می‌دهد و مزرعه‌ای را درو کنی که پربارترین خرمن را دارد. اینکه بدانی کاری ثمر کمتر دارد و بازهم همان را برگزینی، با خرد سازگار نیست.

گاه، نامۀ این نمایش چنان نوشته می‌شود که گویی، دریک‌سو، تاجرانی تنگ‌چشم مشغول نظر به میوه ایستاده‌اند که تنها در اندیشۀ منفعت و در نهایت به فکر افشاندن زر بر پای جانان‌اند و درسوی‌دیگر، تماشاگران بستانی نشسته‌اند که در تقدس تکلیف حیران‌اند و خواندن هر حکایتی به‌جز حکایت ارادۀ نیک را موجب پشیمانی می‌شمارند؛ اما گمان می‌کنم نه آنان چنان باشند و نه اینان چنین. به نظر می‌رسد اخلاق خیمه‌ای است که بر دو عمود تکلیف و منفعت استوار می‌شود و فقدان هریک سبب لرزش و سستی خیمه و ناآرامی ساکنان و مقیمان می‌گردد. ازیک‌سو، نمی‌توان دم از فلسفۀ اخلاق زد و از هیچ قاعده و تکلیفی سخن نگفت. هر نظام اخلاقی به قاعده و قانون نیاز و به تکلیف‌هایی احتیاج دارد که بر آن اساس وضع شده‌اند. ازسوی‌دیگر، آدمی‌زادگان توجه به نتایج نیک را شرط عقل می‌دانند و نمی‌توان ایشان را به تبعیت از چیزی فراخواند که نتیجۀ خیر یا شرّ کار تأثیری بر ارزشمندی آن ننهد و منفعت داشتن یا نداشتنش اهمیتی نداشته باشد؛ پس، در اخلاق هم باید به این مهم توجه کرد و بدان عنایت داشت. در این پژوهش، می‌خواهیم چنین چادری بر پا و چنین ساختمانی بسازیم. چراغ برمی‌داریم و در پی آنچه می‌گردیم که آرزو داریم. شاید گفته باشند یا بگویند که چنین گوهری نادر است و یافت می ‌نشود؛ اما ازقضا آنچه را می‌طلبیم و آرزو داریم که کمتر یافت شده است. خوب است با وام‌ستاندن تعبیری از کانت و البته تغییر آن به مراد و مطلوبمان، به ایده‌ای اشاره کنیم که در سر می‌پروریم: «منفعت بدون تکلیف کور و تکلیف بدون منفعت تهی است».

طرح بحث

دوگانۀ تکلیف یا منفعت، دوگانه‌ای بسیار مهم و اساسی در تاریخ فلسفۀ اخلاق به شمار می‌آید که بر مبنای آن، دسته‌بندی‌ای بزرگ در میان مکاتب اخلاقی شکل گرفته است. نمای اصلی این دوگانه را می‌توان در سیمای مکاتب تکلیف‌مدار و فایده‌گرا دید. این دوگانه در قالب شکل‌ها و اصطلاحات دیگری مانند وظیفه و نتیجه نیز رخ نمایانده است و درمجموع باعث شکل‌گیری مکاتب اخلاقی مختلفی شده است که هریک از آن‌ها نیز تفاوت‌های ریزودرشتی با یکدیگر دارند. این تمایز در پهنای این تاریخ، چنان پررنگ نشان داده شده است که شاید گمان رود این دو مؤلفه با یکدیگر اساساً ناسازگارند. به‌طورمعمول، در‌یک‌سوی این دوگانه، مفاهیمی همچون تکلیف، وظیفه، حق و بی‌توجهی به نتیجه دیده می‌شود و درسوی‌دیگر، مفهوم‌هایی مانند منفعت، نتیجه، خیر، خوشبختی، خرسندی و لذت به چشم می‌خورد.

گروهی می‌گویند عمل اخلاقی فقط بر تکلیف و قانون اخلاقی مبتنی است و میزان منفعت در اخلاقی بودن یا نبودن عمل، نه‌تنها تغییری ایجاد نمی‌کند که ممکن است آن را از اخلاقی‌بودن هم ساقط کند. گویی، اساساً به لحاظ اخلاقی، امکان ندارد ما بتوانیم خوب و بد یا درست و نادرست عمل خود را بر نتیجه‌ای استوار کنیم که قرار است از عمل ما برآید. در این نظام‌های اخلاقی تکلیف‌مدار، ابتدا درست و نادرست مشخص و سپس بر اساس آن، خوب و بد معین می‌گردد. درواقع، خوب و بد اخلاقی بر اساس درست و نادرستی تعیین می‌گردد که قانون اخلاقی معرفی می‌کند. همچنین، از زبان این گروه، گاه شنیده می‌شود که نگاه به نتیجه، باعث فراموشی حق و عدالت و جستجوی نتیجه، موجب غفلت از اصول مهم و ماندگار اخلاقی می‌شود. البته، همۀ تکلیف‌مداران هم‌نظر و هم‌رأی نیستند و این گروه از فیلسوفان نیز در دسته‌های مختلفی قرار گرفته‌اند. برای نمونه، برای تأسیس و شناخت قانون و تکلیف اخلاقی، گروهی بر شهود، گروهی بر فرمان عقل عملی، گروهی بر دستورهای الهی و گروهی دیگر بر قراردادهای عاقلان تکیه می‌زنند.

در مقابل، گروهی دیگر از فیلسوفان اخلاق می‌گویند که درست و نادرست اخلاقی بر اساس نتایج خوب یا بدی تعیین می‌شود که فارغ از اخلاق و فاعل اخلاقی، در جهان خارج مشخص شده‌اند. در حقیقت، مستقل از اخلاق و فاعل اخلاقی، وضعیت بیرونی امور از خوب‌ترین تا بدترین درجه‌بندی شده است و وظیفۀ اخلاق هدایت فاعل به‌سمت خوب‌ترین و مفیدترین نتایج است؛ یعنی ما در شناسایی خوب‌ها و بدها به اخلاق نیاز نداریم؛ بلکه مستقل از اخلاق آن‌ها را می‌شناسیم، حال نظام اخلاقی مناسب، نظامی است که خوب را افزایش و بد را کاهش دهد. سرشت آدمیزاد به‌گونه‌ای است که به ثمره و محصول افعال و اعمال خود می‌اندیشد و همواره در پی کسب بهترین نتیجۀ ممکن است و در اخلاق هم ما بر همین خط مشی می‌کنیم. البته فیلسوفان این گروه نیز به‌هیچ‌وجه، به‌طورکامل یک‌نظر و هم‌رأی نیستند و دسته‌بندی‌های مختلفی دارند. درواقع، همۀ آن‌ها از نتیجه، منفعت و سعادت سخن می‌گویند؛ اما اختلاف‌هایی جدیْ هم در تعریف و توضیح این مفاهیم و هم در نحوۀ کاربرد اصالت نتیجه و فایده دارند. گروهی تعریف فایده و منفعت را با لذت گره می‌زنند و لذت‌گرا می‌شوند و گروهی دیگر پای مفاهیمی مثل معرفت و دانش را نیز به میان می‌آورند. گروهی میان انواع لذت‌ها تفاوت ذاتی می‌نهند و گروهی چنین چیزی را به معنای خروج از لذت‌گرایی می‌شمارند. گروهی به دنبال سعادت جمع‌اند و گروهی به دنبال منافع فرد. گروهی اصل منفعت را مستقیماً به عرصۀ عمل می‌آورند و عمل‌محور می‌شوند و گروهی دیگر قواعد اخلاقی را واسطه می‌کنند و قاعده‌محور می‌گردند.

وقتی به کتاب‌های فیلسوفان اخلاق می‌نگریم، به‌طورمعمول دیده می‌شود که ایمانوئل کانت آلمانی را در دستۀ تکلیف‌مداران و جان استوارت میل انگلیسی را در زمرۀ فایده‌گرایان قرار می‌دهند. بر اساس تفسیرهای متعارف و معمول از این دو فیلسوف، این‌ها هیچ قرابت فکری با یکدیگر ندارند و راهی برای برقراری گفتگو میان این دو متفکر وجود ندارد. دریک‌سو، کانت همانند داروغه‌ای تندخو، سخت‌گیر، منضبط و مقرراتی نشسته است و هرکس را که به‌سمت سعادت، خوشبختی و لذت چشم داشته باشد، با تندی از دایرۀ اخلاق‌مداران بیرون می‌نهد. گویی گلیم اخلاق کانتی مشابه تخت آن شاهی است که می‌گفت قد همگان باید اندازۀ تختش باشد و ازهمین‌روی، بلندها و کوتاه‌ها بختی برای تداوم حیات نداشتند. کانت هم تازیانۀ امر مطلق را در دست گرفته است و هرکس پایش را از گلیم بیرون بنهد، از زمرۀ فاعلان اخلاق بیرون گذاشته و طرد می‌شود و غالب آدمی‌زادگان بخت چندانی برای اخلاقی‌بودن ندارند. قهرمان اخلاق آن فرد سیه‌روز و افسرده‌ای است که هیچ علاقه‌ای به ادامۀ حیات و اندک امیدی به آینده ندارد؛ اما درعینِ‌حال نه‌تنها به حرمت قانون اخلاق خود را از قیدوبند زیست خلاص نمی‌کند که به خاطر آن قانون، به دیگران کمک هم می‌کند. او علاقه‌ای بدین کار ندارد، لذتی نمی‌برد و به خاطر نتیجه هم نمی‌کند؛ پس اوست پهلوان اخلاقی کانت. درسوی‌دیگر، استوارت میل بر پای ترازوی محاسبه ایستاده، چرتکۀ فایده در دست گرفته و در حال جمع و تفریق ارقام و اعداد است. او فقط به بالا یا پایین رفتن شاهین ترازو می‌نگرد و هر کفه‌ای را ترجیح می‌دهد که سنگین‌تر باشد و پایین‌تر رود. آری، او با توجهی که به کیفیت لذات دارد و عنایتی که به اجتماع انسان‌ها می‌ورزد، قدری از اسلافش فاصله می‌گیرد؛ اما درنهایت او هم فایده‌گرایی در میان فایده‌گرایان است. در این مکتب آزادی انسان از میان می‌رود و هرکس الزاماً و به هر قیمتی، باید کاری را انجام دهد که بهترین است.

با چنین طرح و تصویری، کانت و میل در دو سوی دوگانۀ تکلیف و منفعت قرار می‌گیرند و در برابر هم صف می‌آرایند. به سخنی عام‌تر، نظام‌های اخلاق بر دو نوع‌اند که هریک محاسن و معایبی دارند که گریزی از آن وجود ندارد. دریک‌سو، به حرمت تکالیف احترام می‌نهیم، قواعد سفت‌وسخت اخلاقی تأسیس می‌کنیم، قید محکم بر پای فاعل می‌بندیم و ازاین‌طریق سازه‌ای باشکوه برای اخلاق می‌سازیم، هرچند در‌ درازای آن نمی‌توانیم شوق چندانی برای فاعل ایجاد و او را برای تحمل رنج انجام تکلیف اخلاقی ترغیب کنیم. درسوی‌دیگر، به مطالبات و علایق انسان‌ها می‌نگریم، تکلیف‌ها را بر اساس نتایج مطلوب آدمیان تأسیس می‌کنیم و آدمی را تشویق و ترغیب می‌کنیم که اگر می‌خواهد به خوشبختی دست یابد، چنین کند و چنان کند؛ اما مشکل اینجاست که دیگر نمی‌توانیم برای قواعد اخلاقی تقدسی قائل شویم، به دستاوردهای غیرمادی ارزش چندانی بدهیم و تکالیفی ثابت وضع کنیم که در هر حالتی الزامی باشند. به همین دلیل، این سازۀ اخلاقی دیگر شکوه، رفعت و حشمت ندارد. با این حساب، گویی، به هر طرف که بگراییم، چیزی را از دست می‌دهیم.

طرح پیشنهادی

به نظر ما، پذیرش دوگانۀ تکلیف یا منفعت الزامی نیست و امکان گذر از آن وجود دارد. کانت و میل نیز چنین از هم دور و نظام‌های کانتی و میلی هم متعارض نیستند. مقایسۀ کانت و میل بر اساس تفسیر و تصوری صورت می‌گیرد که از آن‌ها در ذهن داریم و می‌توان با اثبات تفسیری دیگر و ترسیم تصویری متفاوت از این دو، آن‌ها و به‌ویژه نظام‌های اخلاقی این دو را به یکدیگر نزدیک کرد. به نظر می‌رسد تصویر مذکور و متداول از کانت و میل مخدوش است و آیینه‌ای نیست که سیمای دقیق فیلسوفان تحقیقمان را بنمایاند. همچنین، باور داریم می‌توان نظامی از اخلاق بنا نهاد که در آن، هم تکلیف مدنظر تکلیف‌مداران موجود باشد و هم منفعت مورد عنایت فایده‌گرایان؛ بنابراین پژوهش ما حول دو محور خواهد چرخید و دو مرحلۀ اساسی دارد: ابتدا، تقریر و اثبات تفسیر مناسب و نیک از کانت و میل: در این مرحله، تفسیری نسبتاً متفاوت از این دو فیلسوف داده می‌شود که متفاوت با قرائت سنتی و مشهور است. دوم: تأسیس بنایی برای اخلاق که در آن دغدغه‌های این دو فیلسوف برطرف شود. در این مرحله نظام اخلاقی تازه‌ای تأسیس می‌شود که دو رکن اساسیِ تکلیف و منفعت را در بر دارد. اگر در این کار توفیق یابیم، هم امکان گذار از دوگانه را نمایانده‌ایم، هم تفکر اخلاقی کانتی و میلی را به یکدیگر نزدیک کرده‌ایم و هم چارچوبی فراهم آورده‌ایم که از طریق آن می‌توان به ساختمانی از اخلاق پا گذاشت که مَسکنی امن و درعین‌حال آرام برای فاعل اخلاقی تدارک می‌بیند.

فصل‌های پژوهش

با توجه به این ملاحظات، پژوهش ما چهار فصل اصلی دارد:

  1. ایمانوئل کانت

فصل اول به اخلاق کانت اختصاص دارد و در آن از قرائت غایت‌گرایانه از اخلاق کانت دفاع می‌شود. در باور ما، کانت به معنای مصطلح، نتیجه‌گرا یا فایده‌گرا نیست؛ اما درعینِ‌حال به نتیجه، سعادت و خوشبختی انسان توجه دارد. تصورهای متداول در مورد کانت صحیح نیست. برای دست‌یابی به شناخت صحیح از کانت، باید ابتدا نقشۀ کلی او در فلسفۀ اخلاق کشف شود و برای چنین کشفی باید به همۀ آثار اخلاقی کانت و به‌ویژه سه کتاب بنیاد، نقد دوم و متافیزیک اخلاق مراجعه شود. بدون چنین نقشۀ راهی، نمی‌توان به مقصد مطلوب رسید. برخی از انتقادهایی هم که بر اخلاق کانت وارد شده، به سبب بی‌توجهی به طرح کلی فلسفۀ عملی او، بی‌توجهی به کتاب متافیزیک اخلاق و توجه بیش‌ازحد بر کتاب‌های بنیاد و نقد دوم است. نظام کانت را باید به دو بخش مبنایی و هنجاری تقسیم کرد و آثار مختلف او را باید در راستای تکمیل چنین طرحی دید. در این رساله، با ارجاع به عبارات متعدد از خود کانت، نشان داده می‌شود که او دست‌کم، از ابتدای نگارش بنیاد، چنین طرحی را در ذهن داشته است و دانش اخلاقی را بر دو قسمت می‌داند. قسمی متافیزیکی، عقلانی، پیشین و محض که فارغ از تجربه و انسان‌شناسی، وظیفۀ شناسایی اصل یا اصول بنیادین اخلاق را بر عهده دارد. قسم دیگر، بخش عملی و کاربردی است که متفکر باید با توجه به انسان‌شناسی عملی و شناخت‌های تجربی، شیوۀ کاربرد آن اصول محض را دریابد. با این تفکیک میان بنا و مبنای اخلاق، نشان می‌دهیم که چگونه او در بخش تطبیق اصول اخلاقی و به‌کارگیری فرمول‌های سه‌گانه، به معرفت تجربی و انسان‌شناسی عملی تکیه می‌کند و چنین کاری تعارضی با ادعاهای او مبنی بر اخلاق عقلانی محض ندارد. همچنین، در همین بخش، توضیح می‌دهیم که چگونه می‌توان میان اخلاق کانت و اخلاق کانتی فرق نهاد و نتایجی نتیجه‌گرایانه گرفت که خود کانت به آن‌ها نرسیده بود.

در این فصل به سه تفسیر متفاوت از کانت اشاره می‌شود: سنتی، نتیجه‌گرایانه و غایت‌گرایانه. ما از تفسیر سوم دفاع می‌کنیم و با چنین رویکردی بخش‌های مختلف فلسفۀ عملی کانت و به‌ویژه فرمول‌های اخلاقی او را بازخوانی می‌کنیم. بنا بر تفسیر مقبول ما از اخلاق خود کانت، نظام اخلاقی او غایت دارد و غایت نهایی آن هم انسان است. درواقع می‌توان گفت غایت‌بودن انسان به این معناست که کانت می‌خواهد انسان را متوجه بزرگی و عظمت خودش کند و شرافت و احترام انسانی را نمایش دهد؛ اما، آیا اخلاق کانت نتیجه‌گرا یا فایده‌گرا هم است؟ این پرسش با تفکیک میان اخلاق کانت و اخلاق کانتی پی‌گرفته می‌شود.

  1. جان استوارت میل

در فصل دوم که به استوارت میل اختصاص دارد، ابتدا قدری در باب فایده‌گرایی، تاریخچه، بزرگان و انواع آن سخن به میان می‌آید تا هم به تفاوت‌های جدی میان فایده‌گرایان اشاره شود و هم جایگاه میل در این مکتب و تفاوت‌های او با دیگر فایده‌گرایان مشخص گردد. به‌طورکلی، چه موافقان و چه مخالفان باید دقیقاً مشخص کنند که دربارۀ چه نوعی از فایده‌گرایی سخن می‌گویند. وقتی گفته می‌شود فایده‌گرایی با تکلیف‌مداری ناسازگار است، مراد چه نوعی از فایده‌گرایی است؟ این نکته ازآن‌رو اهمیت بسیار زیادی دارد که گاه دیده می‌شود تصور و تصویر برخی از مکتب فایده‌گرایی بسیار مخدوش است و تصور می‌شود فردِ فایده‌گرا فردی است که معنای سطحی و دم‌دستی از سود دارد و فقط و فقط به سود خود و اطرافیانش، آن‌هم با نگاهی بسیار ناقص و سطحی، می‌اندیشد. به‌هرحال، این قبیل افراد باید توجه کنند که یکی از اشکالات اصلی بر فایده‌گرایان این است که مکتب موردنظر ایشانْ بسیار سخت‌گیر است و چنان بارهای سنگینی بر فاعل اخلاقی تحمیل می‌کند که او را فراری می‌دهد. در میان این انواع، دوگانۀ فایده‌گرایی عمل‌محور و فایده‌گرایی قاعده‌محور به‌تفصیل طرح می‌شود و ضمن تعریف دقیق این دو نظریه، استدلال‌های قائلان و نقدهای مخالفان نیز بررسی می‌شود. درنهایت، استدلال‌های خودمان مبنی بر ترجیح قاعده‌محوری را عرضه می‌کنیم.

بعد از این بحث مقدماتی، تفسیر خود میل آغاز می‌شود. همان‌گونه که در مورد نظام اخلاقی کانت تفسیرهای متفاوتی وجود دارد، در خصوص میل نیز این گزاره صادق است. مطابق تفسیر مقبول ما، فایده‌گرایی میل با وضع قواعد و قوانین فراگیر اخلاقی سازگار است. درواقع، در این نظام اخلاقی، تکلیف‌هایی وجود دارد که هیچ‌کس حق ندارد به بهانۀ نتیجۀ بهتر یا فایدۀ بیشتر، آن‌ها را نادیده بگیرد. همچنین، میل باوجود پذیرش اصل لذت، میان لذات مختلف و کیفیت آن‌ها، فرق می‌گذارد و لذت‌های عقلانی مختص انسان را رتبه‌ای برتر می‌بخشد. علاوه بر آنکه، میل باوجود توجه به افراد و پذیرش اصل فایده، بسیار جمع‌گراست و همواره راهبردی را در اخلاق پی می‌گیرد که ماحصل آن بهترین موقعیت امور برای بیشترین افراد است، نه برای شخص فاعل. ویژگی دیگری که در تفسیر ما از میل هست و اهمیت فروانی دارد، قاعده‌محوری میل است. به نظر ما، فایده‌گرایی میل از نوعی است که امروزه قاعده‌محور می‌نامند. با بررسی هفت استدلال و پنج شاهد نشان داده می‌شود که فایده‌گرایی موردنظر میل اهمیت زیادی به قواعد اخلاقی می‌دهد. جایگاه و منزلت قواعد در نزد میل، بیش از آن چیزی است که مدافعان تفسیر عمل‌محوری آن را قواعد سرانگشتی یا محاسباتی می‌خوانند. میل برای خودِ قوانین اخلاقی احترام قائل است و هرگز اجازه نمی‌دهد فاعل به‌راحتی و با تمسک به اصل بنیادین فایده، قواعد را نقض کند. آری، خود این قواعد بر اساس اصالت فایده وضع شده‌اند، منتها فاعل حق ندارد اصل فایده و لذت را مستقیماً به مرحلۀ عمل بیاورد. اَعمال فاعل باید بر اساس قواعدی اخلاقی باشد که میل آن‌ها را قواعد ثانویه می‌نامد. ویژگی قاعده‌محوری میل در پژوهش ما اهمیت بسیار زیادی دارد؛ زیرا راه را برای آشتی تکلیف و منفعت می‌گشاید؛ زیرا فایده‌گرایی قاعده‌محور جایی است که در آن، هم تکلیف‌های برآمده از قواعد جایگاه رفیعی دارند و هم وصول به منفعت حداکثری تعیین‌گر است. در این نظریه وجود تکلیف‌های سفت‌وسخت اخلاقی منافاتی با پیگیری منافع و محاسبات سودوزیان ندارد.

  1. نتیجه و تکلیف

فصل سوم نتیجه و تکلیف نام دارد و در آن، قدری مبانی ناسازگاری مکتب‌های نتیجه‌گرا (که فایده‌گرایی ذیل آن است) و تکلیف‌مدار تحلیل می‌شود تا راه و روزنی برای عبور از دوگانه پیدا و نشان داده شود که چگونه می‌توان در عین پذیرش ارزش‌های عینی وضعیت امور، قواعدی محکم برای فاعل اخلاقی مقرر کرد. در این بخش از پژوهش، ابتدا در دو قسمت مختصر، به دو دستگاه اخلاقی نتیجه‌گرایی و تکلیف‌مداری پرداخته می‌شود تا دقیق‌تر با مبانی و احکام این دو نظام آشنا شویم و بدانیم دقیقاً در چه نقطه‌هایی این دو نظریه تضاد پیدا کرده‌اند. در ضمن همین نگاه به برخی از اشکالات مشهوری نیز اشاره می‌شود که به این نظام‌ها وارد شده است. پس از طی این مرحله، به‌تفصیل دربارۀ دو تمایزی سخن به میان می‌آید که محل نزاع جدی نتیجه‌گرایان و تکلیف‌مداران متأخر است: تمایز وابسته‌به‌فاعل/مستقل‌ازفاعل و تمایز انجام/اجازه. بررسی این دو تمایز نقش بسیار مهمی در پژوهش ما دارد.

تمایز اول، تمایز مستقل‌ازفاعل و وابسته‌به‌فاعل: اجمالاً، بحث این است که آیا اصول، استدلال‌ها یا احکام اخلاقی مبتنی بر فاعل اخلاقی است یا اینکه کاملاً مستقل و مجزای از فاعل است؟ قائلان به استقلال عقیده دارند که همواره در صدور هر حکمی، فاعل باید کاملاً خنثی و بی‌طرفانه به موضوع بنگرد و در صدور حکمش، فقط به عوامل بیرونی و عینی بنگرد، فارغ از اینکه فاعل یا کنندۀ کار کیست. به‌طورمعمول، نتیجه‌گرایان می‌گویند حکم اخلاقی مستقل‌ازفاعل است و لذا در صدور احکام اخلاقی، هیچ‌گونه محدودیت مشروعی از جانب فاعل وجود ندارد. در مقابل، معمولاً، تکلیف‌مداران می‌گویند احکام اخلاقی همواره با توجه و نگاه به فاعل صادر می‌شود و اساساً همواره ارزش‌یابی اخلاقی به فاعل وابسته است؛ یعنی ما فارغ و مستقل از فاعل، درست و نادرست اخلاقی نداریم. مستقل از وضعیت عینی امور، فاعل اخلاقی تکلیف‌هایی دارد که باید درهرصورت، بدان پایبند باشد. برای مثال: مطابق تکلیف‌مداری، فاعل هرگز نباید خیانت کند، حتی اگر آثار و نتایج خوبی برایش در پی داشته باشد.

تمایز دوم، تمایز انجام/اجازه: بحث در تمایز بنیادین مستقل‌ازفاعل/وابسته‌به‌فاعل وقتی به مرحلۀ عمل اخلاقی می‌رسد، نمودهای زیادی دارد که یکی از آن‌ها تمایز مهم دیگری است به نام انجام/اجازه. آیا انجام‌دادن فعالانۀ کاری توسط فاعل، به لحاظ اخلاقی، مهم‌تر از آن است که فاعل انفعال پیشه کند و صرفاً، اجازۀ وقوع چیزی را با انفعال خودش صادر کند؟ آیا در ارزیابی اخلاقی، ابتدا و در مرحلۀ اول، به کارهایی توجه می‌شود که فاعل مستقیماً در وقوع آن نقش عاملانه داشته است و سپس به کارهایی نگریسته می‌شود که به خاطر عدم فعل فاعل رخ داده است یا اینکه فرقی میان این دو نیست؟ برای مثال: فرض کنید درجایی با قتل یک انسانِ بی‌گناه توسط فاعل، دو نفر دیگر نجات می‌یابند. در چنین موقعیتی، برخی می‌گویند فاعل نباید قتل را انجام دهد؛ زیرا انجام قتل فعالانه و ایجابی، به لحاظ اخلاقی وزن، سنگینی و قبح بیشتری دارد تا وقتی که فاعل کاری نکند، زیر بار قتل دیگری نرود و دو نفر دیگر توسط یک عامل دیگر (انسانی یا غیرانسانی) کشته شوند. نتیجه‌گرایی می‌گوید میان انجام/اجازه فرقی نیست و مهم‌تر از هر چیز، نتیجه‌ای است که درنهایت حاصل می‌شود، چه حاصل فعل انسان باشد و چه حاصل انفعال انسان. در چنین موقعیتی، حاصلِ فعلْ قتل یک نفر و حاصلِ انفعالْ قتل دو نفر است، پس انجام قتل بهتر است.

این دو تمایز را به‌تفصیل تشریح و بررسی می‌شود. هدف نهایی این است که گفته شود می‌توان از منظری نتیجه‌گرایانه و فایده‌گرایانه، اولاً برخی محدودیت‌های فاعل‌محور اعمال کرد و ثانیاً انجام را مهم‌تر از اجازه دانست. به‌عبارت‌دیگر، در عین قبول ارزش‌های عینی مستقل از فاعل، می‌توان محدودیت‌های فاعل‌محور را نیز بپذیرفت. به نظر ما همین روزن (یعنی اخلاق بر مبنای وضع قواعد بر اساس وضعیت بیرونی امور، در عین دفاع از محدودیت‌های فاعل‌محور) دریچه‌ای امیدبخش برای آشتی تکلیف و منفعت در اخلاق است. اگر از این منظر به جهان اخلاق بنگریم، می‌توانیم نظریه‌ای برسازیم که در آن هم به خیر و نتیجه و سعادت و فایده و آرامش آدمی عنایت می‌شود و هم به تکلیف، قاعده و قانون‌های سفت‌وسخت اخلاقی.

  1. خوشبختی بر اساس قواعد

در فصل چهارم، با توجه به سخنان و استدلال‌های فصل‌های پیشین، ابتدا مقایسۀ میان کانت و میل انجام و نشان داده می‌شود که این دو در عین تفاوت، نقاط اشتراک بسیاری دارند و اگر به دغدغه‌های این دو رجوع و آن‌ها را ملاحظه کنیم، می‌توان نظامی بسازیم که بسیاری از دغدغه‌های این دو را رفع کند. با همین رویکرد نظریۀ نهایی در مورد اخلاق تأسیس می‌شود که خوشبختی بر اساس قواعد یا خوشبختی قاعده محور نام دارد. این نظریه دارای دو بخش اساسی مبنایی و بنایی است که در سیزده بند مفاد و محتوا و استدلال‌های آن بیان و درنهایت، امتیازهای آن توضیح داده می‌شود. با این نظریه می‌توان از دوگانۀ تکلیف و منفعت عبور کرد و نظامی ساخت که دغدغه‌های تکلیف‌مدارانه و فایده‌گرایانه را برطرف کند.